.دیروز، وقتی از کتاب خونه بیرون میآمدم، یکی از دوستانم، که یک مسلمان دو اتشه هست را بعد از یک سال دیدم
آخرین باری که دیدمش با یه بحث نسبتا تندی از هم جدا شدیم. شب، تلفنی بهم گفت که من نمیتونم تو را به راهِ راست هدایت کنم و برایِ اینکه تو من را از راهِ راست منحرف نکنی بهتر هست که یه مدتی از هم دور باشیم. بحث سرِ این بود که این همه شما مدعیِ معجزه و کرامات هستین چرا یکی تون نمیره پیشِ جیمز تا ادعاش رو ثابت کنه، هم یه پولی به جیب بزنه هم شهرتی به دست بیاره هم باعثِ تبلیغ اسلام بشه؟
.گفت: مردانِ خدا نمایش نمیدهند
گفتم: اگه نمایش نمیدهند، چرا این همه ادعاشون میشه و شایعه پراکنی میکنند که صاحبِ کرامات هستند؟
.بحثِ ما به جایی نرسید و ما از هم جدا شدیم تا دیروز که اتفاقی همدیگه رو دیدیم
خیلی خوشحال گفت: دیدی جیمز شکست خورد و پول رو باخت؟
گفتم: خبر ندارم، جریان چیه؟
شروع کرد به تعریف کردنِ داستانِ ویدئوِ بالا به جز قسمتِ آخرش رو که از شدتِ خوشحالی متوجه نشده بود یا احتمالا اصلان از جریانِ احمقِ آوریل خبر نداشت.
.بعضیها نه تنها احمقِ آوریل هستند که در واقع احمقِ چهار فصل هستند