تو شبیه برادرم هستی، یه برادر که وارثِ درده
یه برادر که مثل من عمری زیر ساطور زندهگی کرده
توسری خورده سرسری نشده، خونده از یه جهان بیبرده
یه برادر که با صداش شاید ورق روزگار برگرده
من همه راهو اشتباه رفتم، کی میگه رؤیا، دنیا میسازه؟
هر درختی یه روز تبر میشه، هر زن آبستن یه سربازه
تیغ توقیف رو رگِ واژهس، مهر ممنوع روی پروازه
راهِ رفتن همیشه بنبسته، راهِ برگشت تا ابد بازه
پس باید رو به شعر برگردم، بسه همدیگه رو نفهمیدن
بسه تو چارچوب جون کندن، بسه تو یه مدار چرخیدن
همیشه چاه رو نشون دادم به صداهایی که نمیدیدن
اونا که با ترانههام آخر روی پیستِ سقوط رقصیدن
حس سطل زباله رو دارم لب به لب از سرنگ و تهسیگار
حس یه یاکریم که فهمیده لونهشو ساخته روی چوبهی دار
من یه جوک توی مجلس ترحیم، من یه پروانهام توی رگبار
من یه زندانیام که عمرش رو مشت میکوبیده به تن دیوار
تلی از خوابهای مکروهم، تلی از بغضهای تعزیری
خسته از بورس بشکن و باسن، خوندنه از سر شکمسیری
توی عصری که حتا با عکسِ خودتم توی آینه درگیری
چهجوری میشه زندگی رو نوشت، وقتی لحظه به لحظه میمیری
وقتی که گاندیای امروزی کفش کلوینکلاین میپوشن
وقتی که میمونا دارن نفتِ گربهی آسیا رو میدوشن
وقتی که غولای مبارز هم بیقراره بلیطِ گوگوشن
خب دیگه عادیه که مطربها خودشونو به پول بفروشن
حالا که استخونای شاملو، زیر سنگِ شکسته میپوسه
حالا که آخرین چریک داره چکمهی دیکتاتور رو میبوسه
حالا که مرکز جهان امروز تختخوابِ یه نشمهی روسه
دیگه فرقی نداره دنیامون توی دستِ کدوم دیوثه
تو شبیه برادرم هستی، یه برادر که خوب میبینه
یه برادر که خوب میدونه، معنی گوله رو توی سینه
ما کتک خوردهی یه کابوسیم، تو زمانی که رؤیا ننگینه
تو زمانی که وزن این هستی، مثل وزن سکوت سنگینه