Thursday, 31 May 2012
Tuesday, 22 May 2012
مکان روح در مغز مشخص شد
مکان روح در مغز مشخص شد
--------------------------
-----------
با کشف قسمتهایی از مغز که مسئول احساس معنویت و تعالی است، مرز بین مغز جسمانی و روح بشر کمرنگ میشود. آیا این کشف میتواند جدال قدیمی علمگرایان و معنویتگرایان را در رابطه روح و جسم پایان بخشد؟ بهنوش خرمروز: در طول تاریخ علم و فلسفه، اغلب مغز علمی را از مفهوم معنویت و روح جدا میدانستهاند. تا جایی که علمگراها عملکردهای انسان را به مغز نسبت میدادند و معنویتگراها وجود روحی جدا از جسم را مسلم میدانستند. اما مطالعات جدید این مرز را برداشتهاند.
به نظر میرسد حتی مسئول احساس تعالی و معنویت هم، قسمتهای خاصی از مغز باشد، چرا که مطالعه جدیدی در ایتالیا برای اولین بار نشان داده که برداشتن قسمتهای خاصی از مغز، میتواند احساس آرامش درونی را بالا ببرد.
به گزارش نیچر، عصبشناس شناختگرایی به نام کازیمو یورگسی از دانشگاه یودین به اتفاق همکارانش مطالعهای را بر روی افرادی که مبتلا به تومور مغزی بودند انجام دادند تا احساسات آنها را قبل و بعد از عمل برداشتن تومور بررسی نمایند.
طی سه تا هفت روز بعد از جراحی، کسانی که در قسمت پشتی مغز، در قشر آهیانه تومور داشتند، احساس تعالی بیشتری را گزارش کردند. اما در مورد بیمارانی که در قسمتهای جلویی مغز تومور داشتند، چنین احساسی را گزارش نکردند.
به گفته یکی از همکاران مطالعه، سالواتوار اگلیوتی که او هم عصبشناس شناختگرا در دانشگاه اسپینزای رم است، احساس تعالی همیشه با فیلسوفها و فلسفه همراه بوده و این اولین باری است که یک مطالعه علمی این قدر به این مفهوم نزدیک میشود. وی میافزاید: «ما به سراغ یک پدیده پیچیده رفتهایم که به نظر میرسد جوهر انسانیت و جزیی از بشر بودن است.»
این پژوهشگران دو بخش از مغز را شناسایی کردهاند که وقتی تخریب میشوند، احساس معنویت در فرد بالاتر میرود: یکی سمت چپ قسمت تحتانی لوب آهیانه و دیگری سمت راست شکند زاویهای. این دو قسمت که در بخشهای پشتی مغز قرار دارند، مسئول ادراک ما از بدنهایمان در ارتباط فضایی با دنیای خارجی هستند. به گفته این پژوهشگران، نتایج مطالعه آنها ارتباط بین تجربه عرفانی و معنوی و احساس جدا شدن از جسم را تایید میکند.
پژوهشگران دو بخش از مغز را شناسایی کردهاند که وقتی تخریب میشوند، احساس معنویت در فرد بالاتر میرود: یکی سمت چپ قسمت تحتانی لوب آهیانه و دیگری سمت راست شکند زاویهای.
یورگسی در این باره میگوید: «شگفتانگیزترین قسمت ماجرا، سرعت تغییر بود. کشف ما نشان میدهد برخی رگههای شخصیتی پیچیده از آن چه تاکنون خیال میکردیم سادهتر هستند.»
علم معنویت
در این مطالعه با ۸۸ بیمار مبتلا به تومور مغزی در ناحیههای متفاوتی از مغزشان، مصاحبه شده است. از این افراد، ۲۰ نفر تومور خوشخیم داشتند و در عمل جراحی هیچ بخشی از مغزشان برداشته نشد. همه این ۸۸ نفر قبل از عمل جراحی خود در مورد عقاید و عادات مذهبی شان مورد مصاحبه قرار گرفتند و سپس به یک سری سوال بله یا خیر جواب دادند که میزان احساس معنویت را در آنها ارزیابی میکرد. این سوالها که در یک پرسشنامه تنظیم شده بودند، سه مولفه مهم احساس تعالی را میسنجیدند: گم کردن خود در یک لحظه، احساس ارتباط و اتصال با سایر افراد و طبیعت، و اعتقاد به یک قدرت برتر.
برای مثال: "من گاهی آنقدر مسحور کاری که انجام میدهم میشوم که در یک لحظه احساس گم شدن میکنم، انگار از زمان و مکان جدا شده باشم". و یا: "من گاهی احساس میکنم آنقدر به طبیعت متصلم که حس میکنم همه چیز بخشی از یک موجود زنده است و از هم جدا نیستند".
سپس پژوهشگران به دقت قسمتهایی از مغز بیمار که طی عمل جراحی از بین رفته بود را مشخص کردند.
مطالعات قبلی نشان داده بودند که قسمتهای گستردهای از مناطق لوبهای پیشانی و آهیانهای مغز با اعتقادات مذهبی مرتبطند. اما معنویت و احساس تعالی دقیقا به همان مناطق مربوط نیست. در گذشته هم عصبشناسان دیده بودند که برخی بیماران بعد از آسیب مغزی دچار تغییر در احساس معنویت میشوند اما همیشه از آن فاصله گرفته بودند و به آن نپرداخته بودند.
ریک وندنبرگ عصبشناس دانشگاه لیون در بلژیک در مورد این مسئله میگوید: «ما همیشه از این تغییر فاصله گرفتیم، نه به این دلیل که اهمیتی ندارد، بلکه به این دلیل که خیلی شخصی و خصوصی است.» به اعتقاد وندنبرگ، این مطالعه جدید بسیار جذاب است اما مانند اغلب مطالعات پیشگام، سوالات فراوانی را بدون جواب میگذارد. به نظر او باید این نتایج را با احتیاط تفسیر کرد چون احتمال این که مسئلهای مثل معنویت را بتوان تنها در دو قسمت مغز جای داد خیلی کم است.
اندازهگیری دشوار
احتمالا دشوارترین قسمت این مطالعه، نحوه اندازهگیری احساس تعالی بوده است. به گفته ریچارد داویدسون، عصبشناس دانشگاه ویسکانسین مادیسون، خیلی مهم است که بدانیم این مطالعه بر پایه تغییراتی در اظهارات شخصی افراد صورت گرفته است که گاهی موارد عجیب و غریبی هم در آنها وجود دارد. وی میافزاید: «در آینده این مسئله مهم خواهد بود که چرا آسیب قشر لوب آهیانه مغز باعث تغییر در این مقیاس میشود.»
وندنبرگ نیز در این باره میگوید: «احساس تعالی یک مفهوم انتزاعی است و افراد نسبت به معانی کلمات نگرشهای متفاوتی دارند.» به اعتقاد وی، استفاده از گزارشهای فردی بیماران همیشه راه دقیقی نیست. از این دیدگاه، برای ارزیابی معنویت و احساس تعالی در مطالعات بعدی، استفاده از رفتارهای خاص و افکار و احساسات مخصوصی که این رفتار را شکل میدهند، گام بعدی خواهد بود.
خود یورگسی میخواهد در مطالعات آینده سایر جنبههای معنویت را بررسی کند و ببیند که این تغییرات برای چه مدتی در بیمار باقی میمانند. وی همچنین میخواهد قسمتهای کشف شده مغز در این مطالعه را در مغز افراد سالم تحریک کند و ببیند میتوان از این طریق، تغییرات فوری در احساس تعالی افراد ایجاد کرد یا نه. به اعتقاد وی روزی خواهد رسید که بتوان با تحریک بخشهای خاصی از مغز بیماران عصبشناختی یا روانشناختی، احساس تعالی و معنویت را در آنها افزایش داد.
بنمایه: مجله ی علمی نیچر:
news/2010/100210/full/
news.2010.66.html
Saturday, 19 May 2012
Friday, 18 May 2012
بیوگرافی ریچارد داوکینز
بیوگرافی ریچارد داوکینز
26 مارس 1941 برابر با زادروز «ریچاردداوکینز» دانشمند و زیستشناس بریتانیایی و استاد دانشگاه آکسفورد او یک رفتارشناس، زیستشناس فرگشتی و نویسنده کتابهای علمی برای عموم است. وی مدرس فهم عمومی علم در دانشگاه آکسفورد میباشد. از جمله افتخارات او، عضویت در انجمن سلطنتی علوم، و انجمن سلطنتی ادبیات است. وی در تفسیر و آموزش عمومی دانش نقش برجستهای در انگلستان دارد.
«ریچارد داوکینز» در ۲۶ مارس ۱۹۴۱ در نایروبی کنیا زاده شد. پدرش یک سرباز بود که در جنگ جهانی دوم از کنیا به انگلیس بازگشت تا به نیروهای متفقین بپیوندد. آنها در سال ۱۹۴۹ زمانی که ریچارد هشت ساله بود به انگلستان بازگشتند. پدر و مادر ریچارد به علوم طبیعی علاقهمند بودند و پاسخ پرسشهای او را به شکل علمی میدادهاند.
داوکینز به گفته خودش در ۹ سالگی شروع به شک کردن در وجود خدا کرد. ولی برهان نظم او را قانع میکرد. البته دریافت این نکته که در جهان ادیان گوناگون وجود دارند و مسیحی بودن او کاملن شانسی بوده و اگر در جای دیگری به دنیا میآمد دین دیگری داشت رویش تاثیر گذاشت و فهمید که چون هزاران دین گوناگون وجود دارند همگی نمیتوانند درست باشند. در ۱۶ سالگی با داروینیسم آشنا شد و دریافت که پیچیدگیهای جانداران نیازی به خالق و طراح ندارد و ایمان دینیش را از دست داد.
او به دنبال علاقهای که از کودکی به دنبالش بود. یعنی زیستشناسی رفت و در رشته جانورشناسی دانشگاه آکسفورد به تحصیل پرداخت. او پس از دریافت دکترا یک سال دیگر در آکسفورد ماند و زیر نظر نیکوتینبرگن رفتارشناس جانوری برندهی جایزه نوبل، استاد راهنما و تز دکترایش به پژوهشهای رفتارشناسی جانوران پرداخت.
او در اواخر دههی شصت به عنوان استادیار در دانشگاه برکلی کالیفرنیا کار میکرد. این دوران مصادف بود با بحبوحه جنگ ویتنام که داوکینز همچون بسیاری از استادان و دانشجویان دانشگاه مخالف آن بودند و او به شدت درگیر فعالیتهای ضد جنگ شد. سپس او در ۱۹۷۰ به عنوان استاد در دانشگاه آکسفورد مشغول به کار گردید. در دههی هفتاد او به توضیح دانش برای عموم علاقهمندان روی آورد. نخستین کتابش را به نام «ژن خودخواه» در سال ۱۹۷۶ نوشت که کتابی مشهور و تاثیرگذار گردید و موجی نو در زیستشناسی فرگشتی ایجاد کرد.
او به عنوان نویسنده با مجلات سرشناس علمی و با دانشنامه انکارتا در زمینه دانشنامه فرگشت همکاری داشته است. او به عنوان دبیر ارشد با مجلهی فری اینکوایری همکاری دارد و جز هیات امنای مجلهی اسکپتیک [شکگرا] است.
او عضو گروههای خبرهی بسیاری از جمله آکادمی پادشاهی علوم و آکادمی پادشاهی ادبیات بریتانیا است. او همچنین رییس بخش علوم زیستی انجمن پیشبرد دانش بریتانیا میباشد. در سال ۲۰۰۴ کالج بالیول دانشگاه آکسفورد جایزه داوکینز را برای اهدا به پژوهشهای برجسته در زمینهی بومشناسی و رفتارشناسی جانوران در خطر انقراض تاسیس نمود.
داوکینز در سال ۱۹۹۵ به دریافت صندلی فهم عمومی چالرز سیمونی آکسفورد نایل شد، که در سپتامبر ۲۰۰۸ به خاطر رسیدن به سن بازنشستگی اجباری دانشگاه باید از آن بازنشست شود. او همچنین از ۱۹۷۰ عضو هیت مدیرهی نیوکالج آکسفورد بودهاست.
نخستین کتاب او با عنوان ژن خودخواه، که در سال ۱۹۷۶ منتشر شده بسیار تاثیرگذار بوده است. در این کتاب او نقش کلیدی ژنها را در فرگشت «تکامل» تشریح میکند و برای نخستین بار واژه «میم» را مطرح مینماید. از آن پس او چندین کتاب نگاشته که همگی عناوینی شاعرانه دارند. ساعتساز نابینا، صعودبهقله ناممکن، گسیختن رنگینکمان، داستان نیاکان و پندار خدا که هر کدام شرح و بحث جنبههایی از مفهوم داروینی انتخاب طبیعی هستند. یکی از کتابهای او که عنوانی شاعرانه ندارد فنوتیپ امتدادیافته است، که به نظر خود داوکینز بدیعترین اثر علمی اوست.
داوکینز از مروجان بزرگ داروینیسم و یک بیخدای مشهور است. او همچنین یک آزاداندیش، انسانگرا ، شکگرا، خردگرای علمی است. داوکینز در کتاب پندار خدا (۲۰۰۶) عنوان نمود که خالق ماوراطبیعه به احتمال قریب به یقین وجود ندارد و ایمان دینی یک پندار غلط جا افتاده است. در نوامبر سال ۲۰۰۷ فروش این کتاب تنها در زبان انگلیسی به یک و نیم میلیون نسخه رسید. این کتاب به سی و دو زبان، از جمله فارسی ترجمه شدهاست.
او اعتقاد به آفرینشگرایی اخیر دنیا نوعی از آفرینشگرایی که بر پایه تعالیم انجیل و تورات، سن زمین و جهان را تنها چند هزار سال میداند را اشتباهی ابلهانه و مخالف عقل سالم میداند.
داوکینز بشدت با گنجاندن مباحث مربوط به آفرینشگرایی در تدریس علوم مخالف است زیرا وی آفرینشگرایی رایک بحث دینی میداند و معتقد است که آفرینشگرایی یک بحث علمی نیست.
داوکینز کلمه «میم» را به منظور توضیح این که چگونه اصول داروینی ممکن است برای تشریح گسترش عقاید و پدیدههای فرهنگی بکار روند، ابداع کرد. این کار منجر به بوجود آمدن رشته ای بنام «میمتیک» گردید. میم به هر موضوع فرهنگی که یک ناظر بتواند آنرا یک همانندساز در نظر گیرد، اشاره دارد. فرض داوکینز این است که بسیاری از پدیدههای فرهنگی، بویژه هنگام روبرو شدن با انسانها قابل همانند سازی هستند. میمها همیشه بدون اشتباه کپی نمیشوند و در معرض تعدیل، ترکیب و تغییر بوسیله عقاید دیگر قرار دارند و این روند میتواند به تولید میمهای جدید بیانجامد. این میمهای جدید خود میتوانند همانند سازهای کارآمدتر و یا ناتوانتری از نیاکانشان باشند واین زمینهای است برای فرضیه فرگشت فرهنگی یا (تکامل فرهنگی) که متناظر با فرگشت بیولوژیک بر پایه ژن است. داوکینز پس از تعیین خطوط اصلی نظراتش در کتاب ژن خودخواه، وظیفه گسترش این نظریه را به عهده دیگران از جمله «سوزانبلکمور» گذاشت.
Monday, 14 May 2012
آیت الله مکارم شیرازی حکم ارتداد شاهین نجفی را صادر کرد
آیت الله مکارم شیرازی حکم ارتداد شاهین نجفی را صادر کرد
قم - خبرگزاری مهر: یکی از مراجع تقلید در پاسخ به استفتائی درباره توهین به مقدسات دین مبین اسلام بیان داشت: هرگونه اهانت به مقام شامخ امامان معصوم (ع) و توهین آشکار به آنها اگر توسط فرد مسلمانی صورت گیرد موجب ارتداد است.
به گزارش خبرنگار مهر، در استفتائی از آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی آمده است: نظر به این که اخیرا فردی به نام شاهین نجفی که از خوانندگان موسیقی در خارج از کشور است در قالب متن شعر و ارائه تصویری موهون به ساحت مقدس حضرت بقیه الله (عج) و امام علی النقی الهادی (ع) و گنبد مقدس حضرت امام رضا(ع) اهانت کرده و در جهت ترویج این اهانت فایل صوتی و تصویری آن را در پربیننده ترین سایت های اطلاع رسانی قرار داده اند.
در ادامه این استفتاء بیان شده است: خواهشمند است تکلیف شرعی شیعیان و دوست داران اهل بیت (ع) را در این خصوص بیان فرمائید.
آیت الله مکارم شیرازی در پاسخ به این استفتاء بیان داشت: هرگونه اهانت به مقام شامخ امامان معصوم (ع) و توهین آشکار به آنها اگر توسط فرد مسلمانی صورت گیرد موجب ارتداد است و اگر توسط غیر مسلمانی باشد داخل در عنوان سابّ النبی(ص) میباشد.
به گزارش خبرنگار مهر، در استفتائی از آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی آمده است: نظر به این که اخیرا فردی به نام شاهین نجفی که از خوانندگان موسیقی در خارج از کشور است در قالب متن شعر و ارائه تصویری موهون به ساحت مقدس حضرت بقیه الله (عج) و امام علی النقی الهادی (ع) و گنبد مقدس حضرت امام رضا(ع) اهانت کرده و در جهت ترویج این اهانت فایل صوتی و تصویری آن را در پربیننده ترین سایت های اطلاع رسانی قرار داده اند.
در ادامه این استفتاء بیان شده است: خواهشمند است تکلیف شرعی شیعیان و دوست داران اهل بیت (ع) را در این خصوص بیان فرمائید.
آیت الله مکارم شیرازی در پاسخ به این استفتاء بیان داشت: هرگونه اهانت به مقام شامخ امامان معصوم (ع) و توهین آشکار به آنها اگر توسط فرد مسلمانی صورت گیرد موجب ارتداد است و اگر توسط غیر مسلمانی باشد داخل در عنوان سابّ النبی(ص) میباشد.
گزارش تحليلي پديده «چنار خونبار»
تحليل در دو بعد صورت مي گيرد : تحليل عيني كه به گزاره هاي عيني مربوط مي گردد. گزاره هاي عيني با مشاهده مستقيم و آزمايش قابل بررسي است؛ تحليل پديدار شناسانه كه به ذهنيت باورمندان و ابعاد غيرعيني پديده مربوط مي شود. ابتدا بُعد اول مورد تحليل و بررسي قرار مي گيرد.
الف ) تحليل عيني
اگر بخواهيم يک توصيف ايده آل از حادثه ي مذكور ارائه نماييم، به ترتيب ذيل خواهد بود :«هر سال، روز عاشورا كه به صورت ادواري طي سال چرخش دارد، يكي از شاخه هاي درخت شكافته شده و از آن خون جاري مي شود. آنچه جاري مي شود داراي گلبول هاي سفيد و قرمز بوده، ماهيت خوني دارد؛ و اين خون فقط و فقط در شب يا روز عاشورا جاري مي شود و در روزهاي ديگر سال قابل مشاهده نيست. اگر كسي به درخت توهين نمايد، مثل اينكه بالاي درخت صعود نمايد و يا شاخه هاي آن را بكند، ضرر مي بيند؛ مثل اين كه دست و پاي وي مي شكند. ساير درخت هاي چنار از ويژگي هاي مذكور برخوردار نبوده، فقط چنار پيرامون امامزاده علي اصغر(عليه السلام) از چنين ويژگي هايي برخوردار است. بر روي برخي از برگ هاي درخت، اسامي مقدس به ويژه اسامي پنج تن آل عبا نوشته شده است ».
براي اذعان به اينكه واقعيت مورد ملاحظه، به چه ميزان به گونه ي آرماني نزديک است، روند پژوهش صورت گرفته گزارش مي شود :
1.در محرم 1384، روز عاشوراي حسيني (عليه السلام) از ماده مترشحه نمونه برداري شد. در شب باراني، از شاخه ي خشكيده درخت كه به سهولت قابل دسترس بود، قطرات ماده اي قهوه اي رنگ ترشح مي نمود. با تلاش فراوان و با كمک بي دريغ نيروي انتظامي و مسئولان اداره اوقاف قزوين، چند سي سي در لوله هاي آزمايش كه مجهز به ماده ضد انعقاد خون بود، ريخته شد. در همان روز، نمونه ها به آزمايشگاه بوعلي قزوين تحويل گرديد. نتيجه ي آزمايش ها به قرار ذيل است.
خصوصيات نمونه ي ارسالي از درخت چنار زرآباد قزوين :
خصوصيات فيزيكي :
مايعي قهوه اي و شفاف و منعقد نشده (در لوله اي معمولي)
خصوصيات شيميايي با يوري ياب:
ph=6/8
SG=1/008
Glucose:Negative
(با تست بنزيدين تأييد نشد)+ + : Blood
خصوصيات ميكروسكوپي :
1.مستقيم :عدم مشاهده ي هر گونه پارتيكل و سلول:
2.رنگ آميزي:وجود اجسام بي شكل و با رسوباتِ به شدت رنگ پذير.
ماده مترشحه كه در سال 1384 ملاحظه شد، به غلظت خون نبوده، مايع رقيق بود و آزمايش ها نشان داد ماهيت خوني ندارد؛ البته همانند ساير صمغ ها كه معمولاً از درختان جاري مي شود نيز نبود؛ زيرا بر خلاف ساير صمغ ها، پس از جاري شدن خشک مي گردد.
2.در صورتي مي توان بين دو متغير A و B عليت قايل شد كه داراي چهار شرط باشند؛ اين چهار شرط به زعم ناگل عبارتند از:
الف )رابطه ي بين دو متغير بايد لامتغير و يکنواخت باشد،اين بدان معناست که جهت رابطه مزبور بايد هميشه ثابت باشد.در مطالعه ي ما، اگر برخي از سال ها از چنار خون جاري نشود، نمي توان رابطه ي علي برقرار ساخت.
ب) رويدادها بايد از حيث فاصله مجاور هم باشند؛ يعني B بايد بلافاصله بعد از A باشد؛ پس اگر چند روز پس از عاشورا خون جاري شود، نمي توان رابطه ي علّي برقرار ساخت.
ج)اين روابط بايد داراي ويژگي زمان هم باشند؛ بدين معنا كه A بايد به لحاظ زماني قبل از B رخ بدهد؛ پس اگر جاري شدن خون قبل از حلول عاشورا باشد، ديگري رابطه ي علّي برقرار نيست.
د)روابط مذكور بايد نامتقارن باشد؛ يعني اگر A علت B است، ديگر B نمي تواند علت A باشد؛ يعني نمي توان هر روزي را كه خون جاري شد، آن روز را عاشورا ناميد (كوهن ، 1370، ص54).
بدون وجود شرايط مذكور،نمي توان گفت :عاشورا علت جريان «صمغ» از چنار خونبار است. با كمي تنزل ودست برداشتن از برقراري رابطه ي علّي، در صورتي مي توان همبستگي (Correlation) قائل شد كه ترشح ماده با عاشورا همزمان باشد و هر ساله در روز عاشورا اين ماده ترشح نمايد. در صورتي كه در ساير ايام سال نيز ترشح ماده مشاهده شود، نمي توان رابطه ي علّي و حتي همبستگي برقرار نمود.
هر چند ناظران در سال هاي مختلف ترشح ماده را مشاهده نموده اند، اما عدم ترشح در ساير ايام سال رصد نشده است و تحقيقات ما نشان مي دهد اين ماده به صورت نامنظم در ساير روزها نيز ترشح مي كند.
سيد قدير حسيني مي گويد :«تهران بودم، روز دو شنبه يعني هفتم محرم به اينجا (زرآباد) آمدم، روز سه شنبه رفتم حرم گردش كردم، هيچ كس هم نبود :ديدم خون مي چكد روي زمين. زيرش يک قوطي گذاشتم. از امامزاده بيرون آمدم، پسر عمويم گفت :خون را مي بيني ؟ گفتم : من قبل از شما ديده ام».
وي اضافه مي كند :«بنده چندين دفعه هم ديده ام روزهاي ديگر خون بيايد. پسر عموي ما كه طلبه بود، اينجا بود. مي بينند در يک روز عادي خون مي آيد و گاو قرباني مي كنند». وي نتيجه مي گيرد :«من فكر مي كنم اين درخت هميشه خون گريه مي كند»(شب عاشورا ، 84/11/20).
در روزهاي عادي نيز ترشح ماده مشاهده شد ه است. خانم شريفه آزاد، 52 ساله، دختر مشهدي خليل مي گويد : تا جايي كه ياد دارم از اين درخت خون جاري مي شود. حدود سال 1375 وسط هاي تابستان كه محرم و صفر نبود، خون ريخته بود روي روسري خواهرم كه هنوز هم آن روسري را نگه داشته است. خواهرم مي گويد : از زير درخت رد مي شدم ديدم چيزي روي سرم ريخت (تابستان بود، حدوداً بين خرداد و شهريور ) دست بردم ديدم خون است. نگاه كردم ديدم از بالاي درخت خون مي آيد، ولي محرم و صفر نبود. فقط تابستان بود»(1385/1/3).
3.در گزارش توصيفي به برگ هاي منقش به اسامي پنج تن آل عبا اشاره شد. همه ي اهالي، از وجود چنين برگ هايي خبر مي دادند، ولي در ارائه ي سند با مشكل مواجه مي شدند. بالاخره دو برگ كه به نظر مي رسد تصاويري منقش بر روي آنها تصويري همچون «تست رز شاخ»است، پيدا شد.
براي رسيدن به مشاهده ي ناب و رعايت اصل فراغت ارزشي و پرهيز از پيش داوري، اين دو برگ را در مورخه 1385/12/1 به دو گروه دانشجويان رشته اقتصاد و فلسفه ي دانشگاه مفيد قم ارائه نموده، از آنها درخواست كردم، نوشته ي روي برگ را به صورت صحيح بخوانند؛ البته آنها هيچ كدام در جريان «چنار خونبار» نبودند و نوشتن نام دانشجو در پاسخنامه اجباري نبود؛ بدين ترتيب تأثير آثار هاله اي بر روي آنها حذف مي شد.
از اين رو از حدود شصت دانشجو، 38 نفر پاسخ دادند. از 38 فيش ارائه شده كه در دو روي آن برگ شماره 1 و 2 را تفسير كرده بودند، حدس اكثريت مطلق، يعني 20 مورد خوانش مذهبي بود و اين نشان مي دهد ذهنيت ايراني صبغه ي مذهبي داشته، تمايل به قرائت مذهبي در ميان آنها غلبه دارد. از اين بيست مورد، دو مورد استثنايي وجود داشت. يكي از آنها به نام سيد وحيد حسيني نژاد درست همان پاسخي را نوشته بود كه اهالي زرآباد از آن سخن مي گفتند؛ يعني برگ شماره يک «محمد» و برگ شماره دو«يا الله»است. مورد دوم دانشجويي كه نوشته بود :«برداشت من از اين برگه، برگ درخت چناري مي باشد كه ماه محرم در روز عاشورا از اين درخت خون مي آيد و رمز نوشته، مربوط به حادثه ي محرم مي باشد».
بقيه ي دانشجويان نتوانسته بودند قرائت صحيحي ارائه نمايند. حال براي اطلاع، برخي از پاسخ هاي دانشجويان در دو مقوله ي مذهبي و غير مذهبي، در ذيل درج مي شود:
ـ قيام سيدالشهدا، خونخواهي مختار ثقفي / در اين برگ وجود خالق را مي بينيم؛ خالقي كه آن را آفريده است / در شماره ي يک محمد نوشته شده است، در شماره دوم نوشته شده است :«بسم الله»/ الله ، اسب/ محمد ، يا الله/حضرت محمد ، بسم الله الرحمن الرحيم / فاطمه ، بسم الله/ يا حسين ، بسم الله الرحمن الرحيم / بسم الله ، بسم الله / بسم الله ، محمد / كلمه الله ، شبيه انگشتان يک دست / جدايي، الله / شكل الله در پرچم جمهوري اسلامي/ اباالفضل اميرم ، امير بي نظيرم / نشان از عمر طولاني برگ يا بسم الله / برگ سالم مي تواند نماد يک انسان سالم (مؤمن) باشد كه بعد از مرگ سالم مانده ، انساني كه بعد از مرگ در حال نابودي است (انسان ناسالم.)
ـ روي اين برگ چيزي جز مقداري جوهر نيست و هر كس بر مبناي طرز تفكر خود از آن چيزي استنباط مي كند.پرواز را بر خاطر بسپار پرنده مردني است / هيچ رابطه ي معنا داري بين خطوط برگ وجود نداره؛ در واقع چيزي روي اين برگ نوشته نشده است / آه از سري كه خانه ي افكار خط خطي است، رودخانه / برگ زردي كه خشک شده و براي درختي بوده كه سن و سال داشته است. فكر مي كنم برگ درخت چنار است. اين حركت شما خيلي عجيب است/ من در اين برگ چيزي جز برگ نديدم كه تمام وجود خود با پنجه گسترانده تا از نور الهي استفاده كند / در واقع اين علامتي كه روي برگ است، هيچ نوشته اي نيست و حتي هيچ آرم و نشان خاصي نيست / يوسف گمگشته باز آيد غم مخور ، بهار آيد شمشادها جوان خواهد شد / كسي كه آن را خشک كرده يک انسان هنرمند بوده كه مي توان آن را به يک خانم نسبت داد، كسي كه آن را خشک كرده انسان هنرمندي نبوده / خوانده نشد، ياد چيزي جز پاييز نيفتادم/ اعتياد خانمان سوز كه لكه اي بر آن برگ جا گذاشته، شخص معلول/ اعتياد است كه دودمان برگ را به باد داده، حالت روحاني برگ را نشان مي دهد / شبيه حيواني مثل اسب، شكل سبز رنگ صورتي مثل مار را نشان مي دهد / اعتياد، شكل رودخانه از بالا وقتي در هواپيما هستيم/ شعله هاي آتش يا آرم جمهوري اسلامي ايران ، مورد خاصي به ذهنم نمي رسد/ خيلي سركاري ، سركاري.
قضاوت را به خواننده ي محترم مي سپارم، ولي به نظر مي رسد در دو صورت مي توان معجزه بودن برگ هاي منقش را پذيرفت : ابتدا در صورتي كه همه ي برگ ها داراي «علايم»باشند، به گونه اي كه احتمال تصادفي بودن صفر شود؛ در حالي كه از اين برگ ها به ندرت پيدا مي شود. برگ هاي هر درخت ديگري اگر مورد جست و جو و بررسي قرار بگيرد، احتمال وجود چنين علايمي در آنها ملغي نيست؛ چه اينكه نگارنده، با توجه به دغدغه ي موضوع در برخي از درختان غير چنار نيز برگ هايي كه منقش باشد، پيدا نمود كه هر چند شباهتي به اسامي مقدس نداشت، اما نوع نگارش چندان تفاوتي با چنار خونبار نداشت.
صورت دوم كه مي تواند خارق العاده بودن برگ ها را به اثبات برساند، شفافيت نوشته هاست؛ به گونه اي كه هيچ ملاحظه كننده اي، احتمال تصادفي بودن را ندهد.
در اين مورد گزارش دو برگ ارائه شده، پاسخ گويايي به ما مي دهد.
4.چهارمين باورداشت درباره ي چنار خونبار، به كندن شاخه هاي درخت و بي احترامي به آن مربوط مي شود؛ بر اساس اين باورداشت عاميانه، هر كس از شاخه هاي درخت بشكند، سالم به مقصد خود نمي رسد. برخي به صورت شفاف مي گفتند : بيش از دو كيلومتر نمي تواند صحيح و سالم از زرآباد خارج گردد. نگارنده در نيمه هاي شب عاشوراي سال 1426ق در حالي كه با كمک نماينده اداره اوقاف به پشت بام حسينيّه رفته و شاخه هاي بالايي درخت را رصد مي كرديم، به دور از چشم ديگران، شاخه اي را كنده، به شهرستان منتقل نمودم؛ در واقع خودم را سپر بلا قرار داده، ادعاي مذكور را آزمون نمودم.
منبع:http://www.azha.ir/showthread.php?tid=298
تحليل در دو بعد صورت مي گيرد : تحليل عيني كه به گزاره هاي عيني مربوط مي گردد. گزاره هاي عيني با مشاهده مستقيم و آزمايش قابل بررسي است؛ تحليل پديدار شناسانه كه به ذهنيت باورمندان و ابعاد غيرعيني پديده مربوط مي شود. ابتدا بُعد اول مورد تحليل و بررسي قرار مي گيرد.
الف ) تحليل عيني
اگر بخواهيم يک توصيف ايده آل از حادثه ي مذكور ارائه نماييم، به ترتيب ذيل خواهد بود :«هر سال، روز عاشورا كه به صورت ادواري طي سال چرخش دارد، يكي از شاخه هاي درخت شكافته شده و از آن خون جاري مي شود. آنچه جاري مي شود داراي گلبول هاي سفيد و قرمز بوده، ماهيت خوني دارد؛ و اين خون فقط و فقط در شب يا روز عاشورا جاري مي شود و در روزهاي ديگر سال قابل مشاهده نيست. اگر كسي به درخت توهين نمايد، مثل اينكه بالاي درخت صعود نمايد و يا شاخه هاي آن را بكند، ضرر مي بيند؛ مثل اين كه دست و پاي وي مي شكند. ساير درخت هاي چنار از ويژگي هاي مذكور برخوردار نبوده، فقط چنار پيرامون امامزاده علي اصغر(عليه السلام) از چنين ويژگي هايي برخوردار است. بر روي برخي از برگ هاي درخت، اسامي مقدس به ويژه اسامي پنج تن آل عبا نوشته شده است ».
براي اذعان به اينكه واقعيت مورد ملاحظه، به چه ميزان به گونه ي آرماني نزديک است، روند پژوهش صورت گرفته گزارش مي شود :
1.در محرم 1384، روز عاشوراي حسيني (عليه السلام) از ماده مترشحه نمونه برداري شد. در شب باراني، از شاخه ي خشكيده درخت كه به سهولت قابل دسترس بود، قطرات ماده اي قهوه اي رنگ ترشح مي نمود. با تلاش فراوان و با كمک بي دريغ نيروي انتظامي و مسئولان اداره اوقاف قزوين، چند سي سي در لوله هاي آزمايش كه مجهز به ماده ضد انعقاد خون بود، ريخته شد. در همان روز، نمونه ها به آزمايشگاه بوعلي قزوين تحويل گرديد. نتيجه ي آزمايش ها به قرار ذيل است.
خصوصيات نمونه ي ارسالي از درخت چنار زرآباد قزوين :
خصوصيات فيزيكي :
مايعي قهوه اي و شفاف و منعقد نشده (در لوله اي معمولي)
خصوصيات شيميايي با يوري ياب:
ph=6/8
SG=1/008
Glucose:Negative
(با تست بنزيدين تأييد نشد)+ + : Blood
خصوصيات ميكروسكوپي :
1.مستقيم :عدم مشاهده ي هر گونه پارتيكل و سلول:
2.رنگ آميزي:وجود اجسام بي شكل و با رسوباتِ به شدت رنگ پذير.
ماده مترشحه كه در سال 1384 ملاحظه شد، به غلظت خون نبوده، مايع رقيق بود و آزمايش ها نشان داد ماهيت خوني ندارد؛ البته همانند ساير صمغ ها كه معمولاً از درختان جاري مي شود نيز نبود؛ زيرا بر خلاف ساير صمغ ها، پس از جاري شدن خشک مي گردد.
2.در صورتي مي توان بين دو متغير A و B عليت قايل شد كه داراي چهار شرط باشند؛ اين چهار شرط به زعم ناگل عبارتند از:
الف )رابطه ي بين دو متغير بايد لامتغير و يکنواخت باشد،اين بدان معناست که جهت رابطه مزبور بايد هميشه ثابت باشد.در مطالعه ي ما، اگر برخي از سال ها از چنار خون جاري نشود، نمي توان رابطه ي علي برقرار ساخت.
ب) رويدادها بايد از حيث فاصله مجاور هم باشند؛ يعني B بايد بلافاصله بعد از A باشد؛ پس اگر چند روز پس از عاشورا خون جاري شود، نمي توان رابطه ي علّي برقرار ساخت.
ج)اين روابط بايد داراي ويژگي زمان هم باشند؛ بدين معنا كه A بايد به لحاظ زماني قبل از B رخ بدهد؛ پس اگر جاري شدن خون قبل از حلول عاشورا باشد، ديگري رابطه ي علّي برقرار نيست.
د)روابط مذكور بايد نامتقارن باشد؛ يعني اگر A علت B است، ديگر B نمي تواند علت A باشد؛ يعني نمي توان هر روزي را كه خون جاري شد، آن روز را عاشورا ناميد (كوهن ، 1370، ص54).
بدون وجود شرايط مذكور،نمي توان گفت :عاشورا علت جريان «صمغ» از چنار خونبار است. با كمي تنزل ودست برداشتن از برقراري رابطه ي علّي، در صورتي مي توان همبستگي (Correlation) قائل شد كه ترشح ماده با عاشورا همزمان باشد و هر ساله در روز عاشورا اين ماده ترشح نمايد. در صورتي كه در ساير ايام سال نيز ترشح ماده مشاهده شود، نمي توان رابطه ي علّي و حتي همبستگي برقرار نمود.
هر چند ناظران در سال هاي مختلف ترشح ماده را مشاهده نموده اند، اما عدم ترشح در ساير ايام سال رصد نشده است و تحقيقات ما نشان مي دهد اين ماده به صورت نامنظم در ساير روزها نيز ترشح مي كند.
سيد قدير حسيني مي گويد :«تهران بودم، روز دو شنبه يعني هفتم محرم به اينجا (زرآباد) آمدم، روز سه شنبه رفتم حرم گردش كردم، هيچ كس هم نبود :ديدم خون مي چكد روي زمين. زيرش يک قوطي گذاشتم. از امامزاده بيرون آمدم، پسر عمويم گفت :خون را مي بيني ؟ گفتم : من قبل از شما ديده ام».
وي اضافه مي كند :«بنده چندين دفعه هم ديده ام روزهاي ديگر خون بيايد. پسر عموي ما كه طلبه بود، اينجا بود. مي بينند در يک روز عادي خون مي آيد و گاو قرباني مي كنند». وي نتيجه مي گيرد :«من فكر مي كنم اين درخت هميشه خون گريه مي كند»(شب عاشورا ، 84/11/20).
در روزهاي عادي نيز ترشح ماده مشاهده شد ه است. خانم شريفه آزاد، 52 ساله، دختر مشهدي خليل مي گويد : تا جايي كه ياد دارم از اين درخت خون جاري مي شود. حدود سال 1375 وسط هاي تابستان كه محرم و صفر نبود، خون ريخته بود روي روسري خواهرم كه هنوز هم آن روسري را نگه داشته است. خواهرم مي گويد : از زير درخت رد مي شدم ديدم چيزي روي سرم ريخت (تابستان بود، حدوداً بين خرداد و شهريور ) دست بردم ديدم خون است. نگاه كردم ديدم از بالاي درخت خون مي آيد، ولي محرم و صفر نبود. فقط تابستان بود»(1385/1/3).
3.در گزارش توصيفي به برگ هاي منقش به اسامي پنج تن آل عبا اشاره شد. همه ي اهالي، از وجود چنين برگ هايي خبر مي دادند، ولي در ارائه ي سند با مشكل مواجه مي شدند. بالاخره دو برگ كه به نظر مي رسد تصاويري منقش بر روي آنها تصويري همچون «تست رز شاخ»است، پيدا شد.
براي رسيدن به مشاهده ي ناب و رعايت اصل فراغت ارزشي و پرهيز از پيش داوري، اين دو برگ را در مورخه 1385/12/1 به دو گروه دانشجويان رشته اقتصاد و فلسفه ي دانشگاه مفيد قم ارائه نموده، از آنها درخواست كردم، نوشته ي روي برگ را به صورت صحيح بخوانند؛ البته آنها هيچ كدام در جريان «چنار خونبار» نبودند و نوشتن نام دانشجو در پاسخنامه اجباري نبود؛ بدين ترتيب تأثير آثار هاله اي بر روي آنها حذف مي شد.
از اين رو از حدود شصت دانشجو، 38 نفر پاسخ دادند. از 38 فيش ارائه شده كه در دو روي آن برگ شماره 1 و 2 را تفسير كرده بودند، حدس اكثريت مطلق، يعني 20 مورد خوانش مذهبي بود و اين نشان مي دهد ذهنيت ايراني صبغه ي مذهبي داشته، تمايل به قرائت مذهبي در ميان آنها غلبه دارد. از اين بيست مورد، دو مورد استثنايي وجود داشت. يكي از آنها به نام سيد وحيد حسيني نژاد درست همان پاسخي را نوشته بود كه اهالي زرآباد از آن سخن مي گفتند؛ يعني برگ شماره يک «محمد» و برگ شماره دو«يا الله»است. مورد دوم دانشجويي كه نوشته بود :«برداشت من از اين برگه، برگ درخت چناري مي باشد كه ماه محرم در روز عاشورا از اين درخت خون مي آيد و رمز نوشته، مربوط به حادثه ي محرم مي باشد».
بقيه ي دانشجويان نتوانسته بودند قرائت صحيحي ارائه نمايند. حال براي اطلاع، برخي از پاسخ هاي دانشجويان در دو مقوله ي مذهبي و غير مذهبي، در ذيل درج مي شود:
ـ قيام سيدالشهدا، خونخواهي مختار ثقفي / در اين برگ وجود خالق را مي بينيم؛ خالقي كه آن را آفريده است / در شماره ي يک محمد نوشته شده است، در شماره دوم نوشته شده است :«بسم الله»/ الله ، اسب/ محمد ، يا الله/حضرت محمد ، بسم الله الرحمن الرحيم / فاطمه ، بسم الله/ يا حسين ، بسم الله الرحمن الرحيم / بسم الله ، بسم الله / بسم الله ، محمد / كلمه الله ، شبيه انگشتان يک دست / جدايي، الله / شكل الله در پرچم جمهوري اسلامي/ اباالفضل اميرم ، امير بي نظيرم / نشان از عمر طولاني برگ يا بسم الله / برگ سالم مي تواند نماد يک انسان سالم (مؤمن) باشد كه بعد از مرگ سالم مانده ، انساني كه بعد از مرگ در حال نابودي است (انسان ناسالم.)
ـ روي اين برگ چيزي جز مقداري جوهر نيست و هر كس بر مبناي طرز تفكر خود از آن چيزي استنباط مي كند.پرواز را بر خاطر بسپار پرنده مردني است / هيچ رابطه ي معنا داري بين خطوط برگ وجود نداره؛ در واقع چيزي روي اين برگ نوشته نشده است / آه از سري كه خانه ي افكار خط خطي است، رودخانه / برگ زردي كه خشک شده و براي درختي بوده كه سن و سال داشته است. فكر مي كنم برگ درخت چنار است. اين حركت شما خيلي عجيب است/ من در اين برگ چيزي جز برگ نديدم كه تمام وجود خود با پنجه گسترانده تا از نور الهي استفاده كند / در واقع اين علامتي كه روي برگ است، هيچ نوشته اي نيست و حتي هيچ آرم و نشان خاصي نيست / يوسف گمگشته باز آيد غم مخور ، بهار آيد شمشادها جوان خواهد شد / كسي كه آن را خشک كرده يک انسان هنرمند بوده كه مي توان آن را به يک خانم نسبت داد، كسي كه آن را خشک كرده انسان هنرمندي نبوده / خوانده نشد، ياد چيزي جز پاييز نيفتادم/ اعتياد خانمان سوز كه لكه اي بر آن برگ جا گذاشته، شخص معلول/ اعتياد است كه دودمان برگ را به باد داده، حالت روحاني برگ را نشان مي دهد / شبيه حيواني مثل اسب، شكل سبز رنگ صورتي مثل مار را نشان مي دهد / اعتياد، شكل رودخانه از بالا وقتي در هواپيما هستيم/ شعله هاي آتش يا آرم جمهوري اسلامي ايران ، مورد خاصي به ذهنم نمي رسد/ خيلي سركاري ، سركاري.
قضاوت را به خواننده ي محترم مي سپارم، ولي به نظر مي رسد در دو صورت مي توان معجزه بودن برگ هاي منقش را پذيرفت : ابتدا در صورتي كه همه ي برگ ها داراي «علايم»باشند، به گونه اي كه احتمال تصادفي بودن صفر شود؛ در حالي كه از اين برگ ها به ندرت پيدا مي شود. برگ هاي هر درخت ديگري اگر مورد جست و جو و بررسي قرار بگيرد، احتمال وجود چنين علايمي در آنها ملغي نيست؛ چه اينكه نگارنده، با توجه به دغدغه ي موضوع در برخي از درختان غير چنار نيز برگ هايي كه منقش باشد، پيدا نمود كه هر چند شباهتي به اسامي مقدس نداشت، اما نوع نگارش چندان تفاوتي با چنار خونبار نداشت.
صورت دوم كه مي تواند خارق العاده بودن برگ ها را به اثبات برساند، شفافيت نوشته هاست؛ به گونه اي كه هيچ ملاحظه كننده اي، احتمال تصادفي بودن را ندهد.
در اين مورد گزارش دو برگ ارائه شده، پاسخ گويايي به ما مي دهد.
4.چهارمين باورداشت درباره ي چنار خونبار، به كندن شاخه هاي درخت و بي احترامي به آن مربوط مي شود؛ بر اساس اين باورداشت عاميانه، هر كس از شاخه هاي درخت بشكند، سالم به مقصد خود نمي رسد. برخي به صورت شفاف مي گفتند : بيش از دو كيلومتر نمي تواند صحيح و سالم از زرآباد خارج گردد. نگارنده در نيمه هاي شب عاشوراي سال 1426ق در حالي كه با كمک نماينده اداره اوقاف به پشت بام حسينيّه رفته و شاخه هاي بالايي درخت را رصد مي كرديم، به دور از چشم ديگران، شاخه اي را كنده، به شهرستان منتقل نمودم؛ در واقع خودم را سپر بلا قرار داده، ادعاي مذكور را آزمون نمودم.
منبع:http://www.azha.ir/showthread.php?tid=298
درآمد کشور عربستان از توريسم يا به زبان
گزارش تحليلي پديده «چنار خونبار»
گزارش تحليلي پديده «چنار خونبار»
تحليل در دو بعد صورت مي گيرد : تحليل عيني كه به گزاره هاي عيني مربوط مي گردد. گزاره هاي عيني با مشاهده مستقيم و آزمايش قابل بررسي است؛ تحليل پديدار شناسانه كه به ذهنيت باورمندان و ابعاد غيرعيني پديده مربوط مي شود. ابتدا بُعد اول مورد تحليل و بررسي قرار مي گيرد.
الف ) تحليل عيني
اگر بخواهيم يک توصيف ايده آل از حادثه ي مذكور ارائه نماييم، به ترتيب ذيل خواهد بود :«هر سال، روز عاشورا كه به صورت ادواري طي سال چرخش دارد، يكي از شاخه هاي درخت شكافته شده و از آن خون جاري مي شود. آنچه جاري مي شود داراي گلبول هاي سفيد و قرمز بوده، ماهيت خوني دارد؛ و اين خون فقط و فقط در شب يا روز عاشورا جاري مي شود و در روزهاي ديگر سال قابل مشاهده نيست. اگر كسي به درخت توهين نمايد، مثل اينكه بالاي درخت صعود نمايد و يا شاخه هاي آن را بكند، ضرر مي بيند؛ مثل اين كه دست و پاي وي مي شكند. ساير درخت هاي چنار از ويژگي هاي مذكور برخوردار نبوده، فقط چنار پيرامون امامزاده علي اصغر(عليه السلام) از چنين ويژگي هايي برخوردار است. بر روي برخي از برگ هاي درخت، اسامي مقدس به ويژه اسامي پنج تن آل عبا نوشته شده است ».
براي اذعان به اينكه واقعيت مورد ملاحظه، به چه ميزان به گونه ي آرماني نزديک است، روند پژوهش صورت گرفته گزارش مي شود :
1.در محرم 1384، روز عاشوراي حسيني (عليه السلام) از ماده مترشحه نمونه برداري شد. در شب باراني، از شاخه ي خشكيده درخت كه به سهولت قابل دسترس بود، قطرات ماده اي قهوه اي رنگ ترشح مي نمود. با تلاش فراوان و با كمک بي دريغ نيروي انتظامي و مسئولان اداره اوقاف قزوين، چند سي سي در لوله هاي آزمايش كه مجهز به ماده ضد انعقاد خون بود، ريخته شد. در همان روز، نمونه ها به آزمايشگاه بوعلي قزوين تحويل گرديد. نتيجه ي آزمايش ها به قرار ذيل است.
خصوصيات نمونه ي ارسالي از درخت چنار زرآباد قزوين :
خصوصيات فيزيكي :
مايعي قهوه اي و شفاف و منعقد نشده (در لوله اي معمولي)
خصوصيات شيميايي با يوري ياب:
ph=6/8
SG=1/008
Glucose:Negative
(با تست بنزيدين تأييد نشد)+ + : Blood
خصوصيات ميكروسكوپي :
1.مستقيم :عدم مشاهده ي هر گونه پارتيكل و سلول:
2.رنگ آميزي:وجود اجسام بي شكل و با رسوباتِ به شدت رنگ پذير.
ماده مترشحه كه در سال 1384 ملاحظه شد، به غلظت خون نبوده، مايع رقيق بود و آزمايش ها نشان داد ماهيت خوني ندارد؛ البته همانند ساير صمغ ها كه معمولاً از درختان جاري مي شود نيز نبود؛ زيرا بر خلاف ساير صمغ ها، پس از جاري شدن خشک مي گردد.
2.در صورتي مي توان بين دو متغير A و B عليت قايل شد كه داراي چهار شرط باشند؛ اين چهار شرط به زعم ناگل عبارتند از:
الف )رابطه ي بين دو متغير بايد لامتغير و يکنواخت باشد،اين بدان معناست که جهت رابطه مزبور بايد هميشه ثابت باشد.در مطالعه ي ما، اگر برخي از سال ها از چنار خون جاري نشود، نمي توان رابطه ي علي برقرار ساخت.
ب) رويدادها بايد از حيث فاصله مجاور هم باشند؛ يعني B بايد بلافاصله بعد از A باشد؛ پس اگر چند روز پس از عاشورا خون جاري شود، نمي توان رابطه ي علّي برقرار ساخت.
ج)اين روابط بايد داراي ويژگي زمان هم باشند؛ بدين معنا كه A بايد به لحاظ زماني قبل از B رخ بدهد؛ پس اگر جاري شدن خون قبل از حلول عاشورا باشد، ديگري رابطه ي علّي برقرار نيست.
د)روابط مذكور بايد نامتقارن باشد؛ يعني اگر A علت B است، ديگر B نمي تواند علت A باشد؛ يعني نمي توان هر روزي را كه خون جاري شد، آن روز را عاشورا ناميد (كوهن ، 1370، ص54).
بدون وجود شرايط مذكور،نمي توان گفت :عاشورا علت جريان «صمغ» از چنار خونبار است. با كمي تنزل ودست برداشتن از برقراري رابطه ي علّي، در صورتي مي توان همبستگي (Correlation) قائل شد كه ترشح ماده با عاشورا همزمان باشد و هر ساله در روز عاشورا اين ماده ترشح نمايد. در صورتي كه در ساير ايام سال نيز ترشح ماده مشاهده شود، نمي توان رابطه ي علّي و حتي همبستگي برقرار نمود.
هر چند ناظران در سال هاي مختلف ترشح ماده را مشاهده نموده اند، اما عدم ترشح در ساير ايام سال رصد نشده است و تحقيقات ما نشان مي دهد اين ماده به صورت نامنظم در ساير روزها نيز ترشح مي كند.
سيد قدير حسيني مي گويد :«تهران بودم، روز دو شنبه يعني هفتم محرم به اينجا (زرآباد) آمدم، روز سه شنبه رفتم حرم گردش كردم، هيچ كس هم نبود :ديدم خون مي چكد روي زمين. زيرش يک قوطي گذاشتم. از امامزاده بيرون آمدم، پسر عمويم گفت :خون را مي بيني ؟ گفتم : من قبل از شما ديده ام».
وي اضافه مي كند :«بنده چندين دفعه هم ديده ام روزهاي ديگر خون بيايد. پسر عموي ما كه طلبه بود، اينجا بود. مي بينند در يک روز عادي خون مي آيد و گاو قرباني مي كنند». وي نتيجه مي گيرد :«من فكر مي كنم اين درخت هميشه خون گريه مي كند»(شب عاشورا ، 84/11/20).
در روزهاي عادي نيز ترشح ماده مشاهده شد ه است. خانم شريفه آزاد، 52 ساله، دختر مشهدي خليل مي گويد : تا جايي كه ياد دارم از اين درخت خون جاري مي شود. حدود سال 1375 وسط هاي تابستان كه محرم و صفر نبود، خون ريخته بود روي روسري خواهرم كه هنوز هم آن روسري را نگه داشته است. خواهرم مي گويد : از زير درخت رد مي شدم ديدم چيزي روي سرم ريخت (تابستان بود، حدوداً بين خرداد و شهريور ) دست بردم ديدم خون است. نگاه كردم ديدم از بالاي درخت خون مي آيد، ولي محرم و صفر نبود. فقط تابستان بود»(1385/1/3).
3.در گزارش توصيفي به برگ هاي منقش به اسامي پنج تن آل عبا اشاره شد. همه ي اهالي، از وجود چنين برگ هايي خبر مي دادند، ولي در ارائه ي سند با مشكل مواجه مي شدند. بالاخره دو برگ كه به نظر مي رسد تصاويري منقش بر روي آنها تصويري همچون «تست رز شاخ»است، پيدا شد.
براي رسيدن به مشاهده ي ناب و رعايت اصل فراغت ارزشي و پرهيز از پيش داوري، اين دو برگ را در مورخه 1385/12/1 به دو گروه دانشجويان رشته اقتصاد و فلسفه ي دانشگاه مفيد قم ارائه نموده، از آنها درخواست كردم، نوشته ي روي برگ را به صورت صحيح بخوانند؛ البته آنها هيچ كدام در جريان «چنار خونبار» نبودند و نوشتن نام دانشجو در پاسخنامه اجباري نبود؛ بدين ترتيب تأثير آثار هاله اي بر روي آنها حذف مي شد.
از اين رو از حدود شصت دانشجو، 38 نفر پاسخ دادند. از 38 فيش ارائه شده كه در دو روي آن برگ شماره 1 و 2 را تفسير كرده بودند، حدس اكثريت مطلق، يعني 20 مورد خوانش مذهبي بود و اين نشان مي دهد ذهنيت ايراني صبغه ي مذهبي داشته، تمايل به قرائت مذهبي در ميان آنها غلبه دارد. از اين بيست مورد، دو مورد استثنايي وجود داشت. يكي از آنها به نام سيد وحيد حسيني نژاد درست همان پاسخي را نوشته بود كه اهالي زرآباد از آن سخن مي گفتند؛ يعني برگ شماره يک «محمد» و برگ شماره دو«يا الله»است. مورد دوم دانشجويي كه نوشته بود :«برداشت من از اين برگه، برگ درخت چناري مي باشد كه ماه محرم در روز عاشورا از اين درخت خون مي آيد و رمز نوشته، مربوط به حادثه ي محرم مي باشد».
بقيه ي دانشجويان نتوانسته بودند قرائت صحيحي ارائه نمايند. حال براي اطلاع، برخي از پاسخ هاي دانشجويان در دو مقوله ي مذهبي و غير مذهبي، در ذيل درج مي شود:
ـ قيام سيدالشهدا، خونخواهي مختار ثقفي / در اين برگ وجود خالق را مي بينيم؛ خالقي كه آن را آفريده است / در شماره ي يک محمد نوشته شده است، در شماره دوم نوشته شده است :«بسم الله»/ الله ، اسب/ محمد ، يا الله/حضرت محمد ، بسم الله الرحمن الرحيم / فاطمه ، بسم الله/ يا حسين ، بسم الله الرحمن الرحيم / بسم الله ، بسم الله / بسم الله ، محمد / كلمه الله ، شبيه انگشتان يک دست / جدايي، الله / شكل الله در پرچم جمهوري اسلامي/ اباالفضل اميرم ، امير بي نظيرم / نشان از عمر طولاني برگ يا بسم الله / برگ سالم مي تواند نماد يک انسان سالم (مؤمن) باشد كه بعد از مرگ سالم مانده ، انساني كه بعد از مرگ در حال نابودي است (انسان ناسالم.)
ـ روي اين برگ چيزي جز مقداري جوهر نيست و هر كس بر مبناي طرز تفكر خود از آن چيزي استنباط مي كند.پرواز را بر خاطر بسپار پرنده مردني است / هيچ رابطه ي معنا داري بين خطوط برگ وجود نداره؛ در واقع چيزي روي اين برگ نوشته نشده است / آه از سري كه خانه ي افكار خط خطي است، رودخانه / برگ زردي كه خشک شده و براي درختي بوده كه سن و سال داشته است. فكر مي كنم برگ درخت چنار است. اين حركت شما خيلي عجيب است/ من در اين برگ چيزي جز برگ نديدم كه تمام وجود خود با پنجه گسترانده تا از نور الهي استفاده كند / در واقع اين علامتي كه روي برگ است، هيچ نوشته اي نيست و حتي هيچ آرم و نشان خاصي نيست / يوسف گمگشته باز آيد غم مخور ، بهار آيد شمشادها جوان خواهد شد / كسي كه آن را خشک كرده يک انسان هنرمند بوده كه مي توان آن را به يک خانم نسبت داد، كسي كه آن را خشک كرده انسان هنرمندي نبوده / خوانده نشد، ياد چيزي جز پاييز نيفتادم/ اعتياد خانمان سوز كه لكه اي بر آن برگ جا گذاشته، شخص معلول/ اعتياد است كه دودمان برگ را به باد داده، حالت روحاني برگ را نشان مي دهد / شبيه حيواني مثل اسب، شكل سبز رنگ صورتي مثل مار را نشان مي دهد / اعتياد، شكل رودخانه از بالا وقتي در هواپيما هستيم/ شعله هاي آتش يا آرم جمهوري اسلامي ايران ، مورد خاصي به ذهنم نمي رسد/ خيلي سركاري ، سركاري.
قضاوت را به خواننده ي محترم مي سپارم، ولي به نظر مي رسد در دو صورت مي توان معجزه بودن برگ هاي منقش را پذيرفت : ابتدا در صورتي كه همه ي برگ ها داراي «علايم»باشند، به گونه اي كه احتمال تصادفي بودن صفر شود؛ در حالي كه از اين برگ ها به ندرت پيدا مي شود. برگ هاي هر درخت ديگري اگر مورد جست و جو و بررسي قرار بگيرد، احتمال وجود چنين علايمي در آنها ملغي نيست؛ چه اينكه نگارنده، با توجه به دغدغه ي موضوع در برخي از درختان غير چنار نيز برگ هايي كه منقش باشد، پيدا نمود كه هر چند شباهتي به اسامي مقدس نداشت، اما نوع نگارش چندان تفاوتي با چنار خونبار نداشت.
صورت دوم كه مي تواند خارق العاده بودن برگ ها را به اثبات برساند، شفافيت نوشته هاست؛ به گونه اي كه هيچ ملاحظه كننده اي، احتمال تصادفي بودن را ندهد.
در اين مورد گزارش دو برگ ارائه شده، پاسخ گويايي به ما مي دهد.
4.چهارمين باورداشت درباره ي چنار خونبار، به كندن شاخه هاي درخت و بي احترامي به آن مربوط مي شود؛ بر اساس اين باورداشت عاميانه، هر كس از شاخه هاي درخت بشكند، سالم به مقصد خود نمي رسد. برخي به صورت شفاف مي گفتند : بيش از دو كيلومتر نمي تواند صحيح و سالم از زرآباد خارج گردد. نگارنده در نيمه هاي شب عاشوراي سال 1426ق در حالي كه با كمک نماينده اداره اوقاف به پشت بام حسينيّه رفته و شاخه هاي بالايي درخت را رصد مي كرديم، به دور از چشم ديگران، شاخه اي را كنده، به شهرستان منتقل نمودم؛ در واقع خودم را سپر بلا قرار داده، ادعاي مذكور را آزمون نمودم.
منبع:http://www.azha.ir/showthread.php?tid=298
تحليل در دو بعد صورت مي گيرد : تحليل عيني كه به گزاره هاي عيني مربوط مي گردد. گزاره هاي عيني با مشاهده مستقيم و آزمايش قابل بررسي است؛ تحليل پديدار شناسانه كه به ذهنيت باورمندان و ابعاد غيرعيني پديده مربوط مي شود. ابتدا بُعد اول مورد تحليل و بررسي قرار مي گيرد.
الف ) تحليل عيني
اگر بخواهيم يک توصيف ايده آل از حادثه ي مذكور ارائه نماييم، به ترتيب ذيل خواهد بود :«هر سال، روز عاشورا كه به صورت ادواري طي سال چرخش دارد، يكي از شاخه هاي درخت شكافته شده و از آن خون جاري مي شود. آنچه جاري مي شود داراي گلبول هاي سفيد و قرمز بوده، ماهيت خوني دارد؛ و اين خون فقط و فقط در شب يا روز عاشورا جاري مي شود و در روزهاي ديگر سال قابل مشاهده نيست. اگر كسي به درخت توهين نمايد، مثل اينكه بالاي درخت صعود نمايد و يا شاخه هاي آن را بكند، ضرر مي بيند؛ مثل اين كه دست و پاي وي مي شكند. ساير درخت هاي چنار از ويژگي هاي مذكور برخوردار نبوده، فقط چنار پيرامون امامزاده علي اصغر(عليه السلام) از چنين ويژگي هايي برخوردار است. بر روي برخي از برگ هاي درخت، اسامي مقدس به ويژه اسامي پنج تن آل عبا نوشته شده است ».
براي اذعان به اينكه واقعيت مورد ملاحظه، به چه ميزان به گونه ي آرماني نزديک است، روند پژوهش صورت گرفته گزارش مي شود :
1.در محرم 1384، روز عاشوراي حسيني (عليه السلام) از ماده مترشحه نمونه برداري شد. در شب باراني، از شاخه ي خشكيده درخت كه به سهولت قابل دسترس بود، قطرات ماده اي قهوه اي رنگ ترشح مي نمود. با تلاش فراوان و با كمک بي دريغ نيروي انتظامي و مسئولان اداره اوقاف قزوين، چند سي سي در لوله هاي آزمايش كه مجهز به ماده ضد انعقاد خون بود، ريخته شد. در همان روز، نمونه ها به آزمايشگاه بوعلي قزوين تحويل گرديد. نتيجه ي آزمايش ها به قرار ذيل است.
خصوصيات نمونه ي ارسالي از درخت چنار زرآباد قزوين :
خصوصيات فيزيكي :
مايعي قهوه اي و شفاف و منعقد نشده (در لوله اي معمولي)
خصوصيات شيميايي با يوري ياب:
ph=6/8
SG=1/008
Glucose:Negative
(با تست بنزيدين تأييد نشد)+ + : Blood
خصوصيات ميكروسكوپي :
1.مستقيم :عدم مشاهده ي هر گونه پارتيكل و سلول:
2.رنگ آميزي:وجود اجسام بي شكل و با رسوباتِ به شدت رنگ پذير.
ماده مترشحه كه در سال 1384 ملاحظه شد، به غلظت خون نبوده، مايع رقيق بود و آزمايش ها نشان داد ماهيت خوني ندارد؛ البته همانند ساير صمغ ها كه معمولاً از درختان جاري مي شود نيز نبود؛ زيرا بر خلاف ساير صمغ ها، پس از جاري شدن خشک مي گردد.
2.در صورتي مي توان بين دو متغير A و B عليت قايل شد كه داراي چهار شرط باشند؛ اين چهار شرط به زعم ناگل عبارتند از:
الف )رابطه ي بين دو متغير بايد لامتغير و يکنواخت باشد،اين بدان معناست که جهت رابطه مزبور بايد هميشه ثابت باشد.در مطالعه ي ما، اگر برخي از سال ها از چنار خون جاري نشود، نمي توان رابطه ي علي برقرار ساخت.
ب) رويدادها بايد از حيث فاصله مجاور هم باشند؛ يعني B بايد بلافاصله بعد از A باشد؛ پس اگر چند روز پس از عاشورا خون جاري شود، نمي توان رابطه ي علّي برقرار ساخت.
ج)اين روابط بايد داراي ويژگي زمان هم باشند؛ بدين معنا كه A بايد به لحاظ زماني قبل از B رخ بدهد؛ پس اگر جاري شدن خون قبل از حلول عاشورا باشد، ديگري رابطه ي علّي برقرار نيست.
د)روابط مذكور بايد نامتقارن باشد؛ يعني اگر A علت B است، ديگر B نمي تواند علت A باشد؛ يعني نمي توان هر روزي را كه خون جاري شد، آن روز را عاشورا ناميد (كوهن ، 1370، ص54).
بدون وجود شرايط مذكور،نمي توان گفت :عاشورا علت جريان «صمغ» از چنار خونبار است. با كمي تنزل ودست برداشتن از برقراري رابطه ي علّي، در صورتي مي توان همبستگي (Correlation) قائل شد كه ترشح ماده با عاشورا همزمان باشد و هر ساله در روز عاشورا اين ماده ترشح نمايد. در صورتي كه در ساير ايام سال نيز ترشح ماده مشاهده شود، نمي توان رابطه ي علّي و حتي همبستگي برقرار نمود.
هر چند ناظران در سال هاي مختلف ترشح ماده را مشاهده نموده اند، اما عدم ترشح در ساير ايام سال رصد نشده است و تحقيقات ما نشان مي دهد اين ماده به صورت نامنظم در ساير روزها نيز ترشح مي كند.
سيد قدير حسيني مي گويد :«تهران بودم، روز دو شنبه يعني هفتم محرم به اينجا (زرآباد) آمدم، روز سه شنبه رفتم حرم گردش كردم، هيچ كس هم نبود :ديدم خون مي چكد روي زمين. زيرش يک قوطي گذاشتم. از امامزاده بيرون آمدم، پسر عمويم گفت :خون را مي بيني ؟ گفتم : من قبل از شما ديده ام».
وي اضافه مي كند :«بنده چندين دفعه هم ديده ام روزهاي ديگر خون بيايد. پسر عموي ما كه طلبه بود، اينجا بود. مي بينند در يک روز عادي خون مي آيد و گاو قرباني مي كنند». وي نتيجه مي گيرد :«من فكر مي كنم اين درخت هميشه خون گريه مي كند»(شب عاشورا ، 84/11/20).
در روزهاي عادي نيز ترشح ماده مشاهده شد ه است. خانم شريفه آزاد، 52 ساله، دختر مشهدي خليل مي گويد : تا جايي كه ياد دارم از اين درخت خون جاري مي شود. حدود سال 1375 وسط هاي تابستان كه محرم و صفر نبود، خون ريخته بود روي روسري خواهرم كه هنوز هم آن روسري را نگه داشته است. خواهرم مي گويد : از زير درخت رد مي شدم ديدم چيزي روي سرم ريخت (تابستان بود، حدوداً بين خرداد و شهريور ) دست بردم ديدم خون است. نگاه كردم ديدم از بالاي درخت خون مي آيد، ولي محرم و صفر نبود. فقط تابستان بود»(1385/1/3).
3.در گزارش توصيفي به برگ هاي منقش به اسامي پنج تن آل عبا اشاره شد. همه ي اهالي، از وجود چنين برگ هايي خبر مي دادند، ولي در ارائه ي سند با مشكل مواجه مي شدند. بالاخره دو برگ كه به نظر مي رسد تصاويري منقش بر روي آنها تصويري همچون «تست رز شاخ»است، پيدا شد.
براي رسيدن به مشاهده ي ناب و رعايت اصل فراغت ارزشي و پرهيز از پيش داوري، اين دو برگ را در مورخه 1385/12/1 به دو گروه دانشجويان رشته اقتصاد و فلسفه ي دانشگاه مفيد قم ارائه نموده، از آنها درخواست كردم، نوشته ي روي برگ را به صورت صحيح بخوانند؛ البته آنها هيچ كدام در جريان «چنار خونبار» نبودند و نوشتن نام دانشجو در پاسخنامه اجباري نبود؛ بدين ترتيب تأثير آثار هاله اي بر روي آنها حذف مي شد.
از اين رو از حدود شصت دانشجو، 38 نفر پاسخ دادند. از 38 فيش ارائه شده كه در دو روي آن برگ شماره 1 و 2 را تفسير كرده بودند، حدس اكثريت مطلق، يعني 20 مورد خوانش مذهبي بود و اين نشان مي دهد ذهنيت ايراني صبغه ي مذهبي داشته، تمايل به قرائت مذهبي در ميان آنها غلبه دارد. از اين بيست مورد، دو مورد استثنايي وجود داشت. يكي از آنها به نام سيد وحيد حسيني نژاد درست همان پاسخي را نوشته بود كه اهالي زرآباد از آن سخن مي گفتند؛ يعني برگ شماره يک «محمد» و برگ شماره دو«يا الله»است. مورد دوم دانشجويي كه نوشته بود :«برداشت من از اين برگه، برگ درخت چناري مي باشد كه ماه محرم در روز عاشورا از اين درخت خون مي آيد و رمز نوشته، مربوط به حادثه ي محرم مي باشد».
بقيه ي دانشجويان نتوانسته بودند قرائت صحيحي ارائه نمايند. حال براي اطلاع، برخي از پاسخ هاي دانشجويان در دو مقوله ي مذهبي و غير مذهبي، در ذيل درج مي شود:
ـ قيام سيدالشهدا، خونخواهي مختار ثقفي / در اين برگ وجود خالق را مي بينيم؛ خالقي كه آن را آفريده است / در شماره ي يک محمد نوشته شده است، در شماره دوم نوشته شده است :«بسم الله»/ الله ، اسب/ محمد ، يا الله/حضرت محمد ، بسم الله الرحمن الرحيم / فاطمه ، بسم الله/ يا حسين ، بسم الله الرحمن الرحيم / بسم الله ، بسم الله / بسم الله ، محمد / كلمه الله ، شبيه انگشتان يک دست / جدايي، الله / شكل الله در پرچم جمهوري اسلامي/ اباالفضل اميرم ، امير بي نظيرم / نشان از عمر طولاني برگ يا بسم الله / برگ سالم مي تواند نماد يک انسان سالم (مؤمن) باشد كه بعد از مرگ سالم مانده ، انساني كه بعد از مرگ در حال نابودي است (انسان ناسالم.)
ـ روي اين برگ چيزي جز مقداري جوهر نيست و هر كس بر مبناي طرز تفكر خود از آن چيزي استنباط مي كند.پرواز را بر خاطر بسپار پرنده مردني است / هيچ رابطه ي معنا داري بين خطوط برگ وجود نداره؛ در واقع چيزي روي اين برگ نوشته نشده است / آه از سري كه خانه ي افكار خط خطي است، رودخانه / برگ زردي كه خشک شده و براي درختي بوده كه سن و سال داشته است. فكر مي كنم برگ درخت چنار است. اين حركت شما خيلي عجيب است/ من در اين برگ چيزي جز برگ نديدم كه تمام وجود خود با پنجه گسترانده تا از نور الهي استفاده كند / در واقع اين علامتي كه روي برگ است، هيچ نوشته اي نيست و حتي هيچ آرم و نشان خاصي نيست / يوسف گمگشته باز آيد غم مخور ، بهار آيد شمشادها جوان خواهد شد / كسي كه آن را خشک كرده يک انسان هنرمند بوده كه مي توان آن را به يک خانم نسبت داد، كسي كه آن را خشک كرده انسان هنرمندي نبوده / خوانده نشد، ياد چيزي جز پاييز نيفتادم/ اعتياد خانمان سوز كه لكه اي بر آن برگ جا گذاشته، شخص معلول/ اعتياد است كه دودمان برگ را به باد داده، حالت روحاني برگ را نشان مي دهد / شبيه حيواني مثل اسب، شكل سبز رنگ صورتي مثل مار را نشان مي دهد / اعتياد، شكل رودخانه از بالا وقتي در هواپيما هستيم/ شعله هاي آتش يا آرم جمهوري اسلامي ايران ، مورد خاصي به ذهنم نمي رسد/ خيلي سركاري ، سركاري.
قضاوت را به خواننده ي محترم مي سپارم، ولي به نظر مي رسد در دو صورت مي توان معجزه بودن برگ هاي منقش را پذيرفت : ابتدا در صورتي كه همه ي برگ ها داراي «علايم»باشند، به گونه اي كه احتمال تصادفي بودن صفر شود؛ در حالي كه از اين برگ ها به ندرت پيدا مي شود. برگ هاي هر درخت ديگري اگر مورد جست و جو و بررسي قرار بگيرد، احتمال وجود چنين علايمي در آنها ملغي نيست؛ چه اينكه نگارنده، با توجه به دغدغه ي موضوع در برخي از درختان غير چنار نيز برگ هايي كه منقش باشد، پيدا نمود كه هر چند شباهتي به اسامي مقدس نداشت، اما نوع نگارش چندان تفاوتي با چنار خونبار نداشت.
صورت دوم كه مي تواند خارق العاده بودن برگ ها را به اثبات برساند، شفافيت نوشته هاست؛ به گونه اي كه هيچ ملاحظه كننده اي، احتمال تصادفي بودن را ندهد.
در اين مورد گزارش دو برگ ارائه شده، پاسخ گويايي به ما مي دهد.
4.چهارمين باورداشت درباره ي چنار خونبار، به كندن شاخه هاي درخت و بي احترامي به آن مربوط مي شود؛ بر اساس اين باورداشت عاميانه، هر كس از شاخه هاي درخت بشكند، سالم به مقصد خود نمي رسد. برخي به صورت شفاف مي گفتند : بيش از دو كيلومتر نمي تواند صحيح و سالم از زرآباد خارج گردد. نگارنده در نيمه هاي شب عاشوراي سال 1426ق در حالي كه با كمک نماينده اداره اوقاف به پشت بام حسينيّه رفته و شاخه هاي بالايي درخت را رصد مي كرديم، به دور از چشم ديگران، شاخه اي را كنده، به شهرستان منتقل نمودم؛ در واقع خودم را سپر بلا قرار داده، ادعاي مذكور را آزمون نمودم.
منبع:http://www.azha.ir/showthread.php?tid=298
Saturday, 12 May 2012
Wednesday, 9 May 2012
Tuesday, 8 May 2012
دستگیری معلم بنگلادشی به خاطر سوزاندن محصلان بی نماز
دستگیری معلم بنگلادشی به خاطر سوزاندن محصلان بی نماز
معلم زن یک مدرسه اسلامی دخترانه در بنگلادش که دانش آموزان را به دلیل کوتاهی در خواندن نماز به شدت تنبیه می کرد با شکایت والدین دانش آموزان بازداشت شده است.
یاسمن اختر، معلم این مدرسه، دست کم چهارده دختر هشت تا دوازده ساله را به خاطر نخواندن نماز، با قرار دادن میله آهنی داغ شده در آتش بر ران هایشان شکنجه کرده و پس از شکایت والدین این دختران، از بیم دستگیری مخفی شده بود.
دولت بنگلادش در سال ۲۰۱۰ میلادی هر نوع تنبیه بدنی را در موسسات آموزشی این کشور ممنوع کرد.
این مدرسه بعد از شکایت والدین دانش آموزان بسته شد.
جومار اختر مادر یکی از دانش آموزان به خبرنگاران گفت : من از دیدن زخم سوختگی بر بدن دخترم به شدت شوکه شدم .
فردوسی اختر 8 ساله در تشریح جزئیات این حادثه گفت : این اولین روز مدرسه بعد از تعطیلات بود و معلم مان وقتی فهمید که ما در تعطیلات به درستی نمازمان را نخواندیم به شدت عصبانی شد و از مستخدم خواست تا آتشی را روشن کند و میله را داخل آن بگذارد . سپس خودش میله رو روی پاهایمان گذاشت . دردش باور نکردنی بود.معلم به ما گفت حالا شما می فهمید که آتش جهنم چه احساسی دارد. او همچنین به ما گفت که اگر نمازهای روزانه مان را نخوانیم این تنبیه ادامه خواهد داشت.
پلیس همچنان در پی دستگیری این معلم متواری است .
Sunday, 6 May 2012
کاریکاتور مانا نیستانی از نماینده اراک
مانا نیستانی
محمود شکرایه کاریکاتوریست اراکی به اتهام طراحی کاریکاتوری از نماینده اراک در مجلس، به تحمل ۲۵ ضربه شلاق محکوم شده است. نوشته و طرح مانا نیستانی را در این باره بخوانید و ببینید.
امروز خبردارشدم که محمود شکرایه کاریکاتوریست اراکی را به جرم ترسیم کاریکاتور نماینده اراک در مجلس شورای اسلامی محکوم به تحمل بیست و پنج ضربه شلاق کردهاند. در اینکه حکم شلاق و زدن آدمها به هر جرم که باشد عملی وحشیانه و مذموم است شکی ندارم اما محکوم کردن کاریکاتوریست به ضربات شلاق آن هم به خاطر انجام دادن وظیفهاش که ترسیم چهره قدرتمدار و سیاستمدار باشد، دوچندان وحشیانه است و دور از تمدن.
حکومت ما همواره سعی داشته تا قدرت و سیاست را در هالهای از تقدس بپیچد یا فی الواقع مخفی کند تا از گزند هر نقد و کنایه در امان بماند و مخالف را به جرم اهانت به مقدسات کیفر دهد. جالب اینکه این پوشش قداست روز به روز رشد میکند و تا ریزترین سازوکارهای قدرت را دربرمی گیرد.
سی سال پیش روحانیت و رهبر سیاسی-مذهبی ایران خط قرمز اصلی بودند و کسی اجازه شکستن پوسته تقدسشان را نداشت پنج، شش سال پیش جسته گریخته میشنیدیم دوستان کاریکاتوریستی که جسارت کردهاند چهره احمدی نژاد- آن زمان نورچشمی ولایت- را کاریکاتور کنند مخفیانه احضار و بازخواست و «توجیه» شدهاند. الان کار به جایی رسیده که باید حسرت دوران مرحوم گل آقا را بخوریم که لااقل روی جلد هر شماره دکتر حبیبی و یکی دو تن از معاونین رئیس جمهور و وزرا را قلقلکی میداد که تازه به نظر ما آن هم شل و نیمبند و سوپاپ اطمینان میآمد. الان کار به جایی رسیده که انوار تقدس، چهره نمایندگان مجلس را هم منور کرده- البته فقط برای کاریکاتوریست جماعت- و خاموش کردن دکمه چراغ قوه کذایی مستوجب شلاق برای کاریکاتوریست است.
کار ندارم که نماینده کذایی وابسته به کدام مسلک و حزب سیاسی است، تمایلات اصلاح طلبانه دارد یا راستی است یا هرچه، معتقدم که بیتفاوتی و خاموش ماندن در برابر چنین برخوردی از سمت و سوی هر سیاستمدار از هر جناح که باشد، آینده کاری کاریکاتور ایران را خرابتر از این وضع خراب که هست خواهد کرد.
من کاریکاتوریست چهره نیستم و قواعد این هنر را نمیدانم اساسا کمتر پیش آمده کسی را به چهره بکشم. به نظرم برای کشیدن کاریکاتور چهره یک نفر باید برای طرف و جایگاهش چنان ارزش و اهمیتی قایل بود که دست به قلم برد من کمتر چنین کسانی یافتهام.
در واقع گله شخصی من به محمود شکرایه این است که اساسا چرا برای فرد کذایی چنان اهمیتی قایل شده که لیاقتاش را نداشته است. با این حال تصمیم گرفتهام این بار، به جای درگیرها و بر خلاف روش همیشگی کارهایم کاریکاتور چهره نماینده کذایی مجلس یعنی آقای لطفی را بکشم فقط به نشانه همدلی با همکارم و به اعتراض به این تقدس ساختگی که با این حکم برای یک مقام سیاسی قایل شدهاند. از همه همکارانم میخواهم آنها هم بیتفاوت نمانند.
نیازی به هو و جنجال و افتادن به دام بازیهای سیاسی نیست. قلمشان را بردارند و همان کار محمود شکرایه را انجام دهند: بدون هیچ توهین و تندروی کاریکاتوری از آقای نماینده اراک بکشند و در صفحات و وبلاگهایشان منتشر کنند.
حکومت ما همواره سعی داشته تا قدرت و سیاست را در هالهای از تقدس بپیچد یا فی الواقع مخفی کند تا از گزند هر نقد و کنایه در امان بماند و مخالف را به جرم اهانت به مقدسات کیفر دهد. جالب اینکه این پوشش قداست روز به روز رشد میکند و تا ریزترین سازوکارهای قدرت را دربرمی گیرد.
سی سال پیش روحانیت و رهبر سیاسی-مذهبی ایران خط قرمز اصلی بودند و کسی اجازه شکستن پوسته تقدسشان را نداشت پنج، شش سال پیش جسته گریخته میشنیدیم دوستان کاریکاتوریستی که جسارت کردهاند چهره احمدی نژاد- آن زمان نورچشمی ولایت- را کاریکاتور کنند مخفیانه احضار و بازخواست و «توجیه» شدهاند. الان کار به جایی رسیده که باید حسرت دوران مرحوم گل آقا را بخوریم که لااقل روی جلد هر شماره دکتر حبیبی و یکی دو تن از معاونین رئیس جمهور و وزرا را قلقلکی میداد که تازه به نظر ما آن هم شل و نیمبند و سوپاپ اطمینان میآمد. الان کار به جایی رسیده که انوار تقدس، چهره نمایندگان مجلس را هم منور کرده- البته فقط برای کاریکاتوریست جماعت- و خاموش کردن دکمه چراغ قوه کذایی مستوجب شلاق برای کاریکاتوریست است.
کار ندارم که نماینده کذایی وابسته به کدام مسلک و حزب سیاسی است، تمایلات اصلاح طلبانه دارد یا راستی است یا هرچه، معتقدم که بیتفاوتی و خاموش ماندن در برابر چنین برخوردی از سمت و سوی هر سیاستمدار از هر جناح که باشد، آینده کاری کاریکاتور ایران را خرابتر از این وضع خراب که هست خواهد کرد.
من کاریکاتوریست چهره نیستم و قواعد این هنر را نمیدانم اساسا کمتر پیش آمده کسی را به چهره بکشم. به نظرم برای کشیدن کاریکاتور چهره یک نفر باید برای طرف و جایگاهش چنان ارزش و اهمیتی قایل بود که دست به قلم برد من کمتر چنین کسانی یافتهام.
در واقع گله شخصی من به محمود شکرایه این است که اساسا چرا برای فرد کذایی چنان اهمیتی قایل شده که لیاقتاش را نداشته است. با این حال تصمیم گرفتهام این بار، به جای درگیرها و بر خلاف روش همیشگی کارهایم کاریکاتور چهره نماینده کذایی مجلس یعنی آقای لطفی را بکشم فقط به نشانه همدلی با همکارم و به اعتراض به این تقدس ساختگی که با این حکم برای یک مقام سیاسی قایل شدهاند. از همه همکارانم میخواهم آنها هم بیتفاوت نمانند.
نیازی به هو و جنجال و افتادن به دام بازیهای سیاسی نیست. قلمشان را بردارند و همان کار محمود شکرایه را انجام دهند: بدون هیچ توهین و تندروی کاریکاتوری از آقای نماینده اراک بکشند و در صفحات و وبلاگهایشان منتشر کنند.
Subscribe to:
Posts (Atom)