انشایِ یک دبستانی
نان حلال
.نان حلال خیلی خوب است. ما باید همیشه دنبال نان حلال باشیم.مثلِ آقا تقی
آقا تقی یک ماست بندی دارد. او همیشه پول آب مغازه را سر وقت میدهد تا ابی که در شیرها میریزد و ماست میبندد حلال باشد. آقا تقی میگوید: آدم باید یک لقمه نان حلال به زن و بچهاش بدهد تا فردا که سرش را گذشت زمین و عمرش
.تمام شد پشت سرش بد و بیراه نباشد
دایی من کارمند یک شرکت است. او میگوید: تا مطمئن نشوم که ارباب رجوع از ته دل راضی شده، از او رشوه نمی
.گیرم. آدم باید دنبال نان حلال باشد
عمویِ من یک غذا خوری دارد. عمو همیشه حواسش است که غذایِ خوبی به مردم بدهد. او میگوید: در غذا خوری ما از گوشت حیوانات پیر استفاده نمی شود و هر چه ذبح میکنیم کرهٔ الاغ است که گوشتش ترد و تازه است و کبابش هم خوب در میآید. او حتما چک میکند که کرهٔ الاغها سالم باشند و گرنه آنها را ذبح نمی کند.عمویم میگوید: ارزش یک لقمه نان حلال از همهِ پولهایِ دنیا بیشتر است. آدم باید حلال و حروم بکند. عمویم میگوید: تا پول آدم حلال نباشد، برکت نمی کند.
.پول حرام بی برکت است
اما... من فکر میکنم پدر من پولش حرم است، چون هیچ وقت برکت ندارد و همیشه وسط برج کم میآورد. تازه یارانهها
.را هم خرج میکند و پول آب و برق و گاز نداریم که بدهیم. ماه قبل گاز ما را قطع کردند چون پولش را نداده بودیم
دیشب میخواستم به پدرم بگویم: اگر دنبال یک لقمه نان حلال بودی، پول ما هم برکت داشت و همیشه پول داشتیم. اما
.جرأت نکردم
.ای کاش پدر من هم آدم حلال خوری بود
No comments:
Post a Comment