Saturday, 6 October 2012

خواب قیامت

!هیچ وقت فکر کردید به مادرِ پنجاه نسل پیشِ شما چه گذشت؟

در خواب قیامتِ خدا را دیدم 
برگشتِ تمامِ رفتگان را دیدم
 صف بندیِ اجدادِ پدر را دیدم
 یک سمت صفی ز مادرانم دیدم
از مادرِ پنجاهمی‌ام پرسیدم 
از حملهِ اعراب از او بشنیدم
 گفتا ز بلائی که سرش آوردند 
بر میهن و طفل و پدرش آوردند 
کشتند هر آنچه مرد در قافله بود 
بردند هر آنچه هستی‌ِ طایفه بود 
اگر مادر و خواهرت بر و رویی داشت 
هر چند به رختِ خواب محبوبی داشت 
حالا تو برایِ قاتلانِ پدرت 
با همسر و با بچهِ چون کرهٔ خرت 
پیوسته حسین و یا علی‌ میگوئی 
از قاتل نسلِ ما مدد میجویی 
از بهرِ که بر سینه و سر باید زد؟ 
دریاب کنون که نیک‌ بوده است و که بد 
این معرکهِ سینه زنی‌ را بس کن 
کم گریه برایِ هر کس و ناکس کن 
بیدار شو‌ای بیچاره چو عمری باقیست 
ای خاک بر آن سری که از مخ خالیست 
این گفت و ز خوابِ عمر بیدار شدم 
ز آن مادرِ رنج دیده هشیار شدم 
آن حادثه را ز پشتِ چشمش دیدم 
از بی‌ خردی به خویشتن خندیدم 
ای وای ندانسته چه بیگانه شدم 
از حرفِ پدر ذلیل و دیوانه شدم 
آن روز اگر کنارِ مادر بودم
امروز چنین امام باور بودم؟ 
مازیار پدرام 

2 comments:

  1. زنده باشی گرامی
    درود بر ایران بدون اسلام
    درود بر همه ایرانیان ایران پرست و نه الله پرست
    زنده باد جوانان پاک نهاد نیک پندار نیک گفتار نیک کردار
    پیروز باد ایرانی نامسلمان و جاویدان باد پاکی و بزرگی و فرهنگ سترگ و بلندجایگاه ایران آریایی

    ReplyDelete