پرفسور ریچارد داوکینز مدرس فهم عمومی علم در دانشگاه آکسفورد و عضو آکادمی پادشاهی علوم و ادبیات بریتانیا است. وی در تفسیر و آموزش عمومی علم نقش برجسته ای در انگلستان دارد و یکی از خلاق ترین دانشمندان معاصر است.
تحقیقات پروفسور داوکینز در زمینه دلایل پیدایش ساختار "نیروی مغناطیسی" در ساختار اتمها و تاثیرات این نیرو در پیدایش نوعی نظم در دنیای ما، و همچنین اکتشافات وی در زمینه علم ژنتیک و دلیل متناسب شدن ژنها برای ادامه بقا و ساختار مولکولی اجسام در چهار بعد متفاوت و چگونگی پیداش حیات و تکامل، ایشان را به دانشمدی بدل کرده که تا کنون هیچ مدرک و دلیلی برای انکار یافتگان وی وجود ندارد و جزو معدود دنشمندانیست که از تئوری و فرضیه گرایی فاصله میگیرد و برای تمامی ادعاهایش از مدارک عینی غیر قابل انکار استفاده میکند و برای همین در بسیاری از نقاط زمین از ایشان به عنوان فردی خطرناک در جهت نابودی اندیشه خدا پرستانه یاد میشود
نخستین کتاب او با عنوان ژن خودخواه ، که در سال ۱۹۷۶ منتشر شده بسیار تأثیرگذار بوده است. در این کتاب او نقش کلیدی ژن ها را در تکامل تشریح می کند. از آن پس او کتاب های چندی نگاشته که همگی عناوینی شاعرانه دارند : ساعتساز نابینا، صعود به قلّۀ ناممکن، گسیختن رنگینکمان، و جدیدتر از همه کتاب موبد شیطان، [و پندار خدا] که هر کدام شرح و بحث جنبه هایی از مفهوم داروینی انتخاب طبیعی هستند. یکی از کتاب های او هم هست که عنوانی شاعرانه ندارد: فنوتایپ امتداد یافته – که به نظر خود داوکینز بدیع ترین اثر علمی اوست.
از جمله افتخارات او، عضویت در انجمن سلطنتی علوم، و انجمن سلطنتی ادبیات است که کمتر کسی به هر دو به دست یافته است
در بسیاری از منابع معتبر از ایشان به عنوان فردی خیّر یاد میشود ولی داوکینز هیچ وقت تمایلی به توضیح دادن در مورد کمکهای مالی که ایشان همواره به ارگانهای مختلف از جمله امنستی، صلیب سرخ و مبارزه با سرطان میکند ندارد و ترجیح میدهد در این زمینه تا حد امکان گمنام باقی بماند، ولی با تحقیق بر روی زندگی بسیار ساده شخصی ایشان میشود درک کرد که پروفسور علاقه زیادی به زندگی مجلل ندارد.
هنگامی که دروکینز پس از یک کنفرانس در حال رفتن به سمت ماشین چند سال قدیمی خود بود سعی کردیم ایشان را متوقف کنیم و سوالاتی بپرسیم:
سوال:
شما در ۱۳ سالگی مصدّق شدید، و در ۱۶ سالگی داروین می خواندید… جهش بزرگی بوده، نه؟
جواب:
خوب، در واقع من تا مدتها بعد آثار خود داروین را نخواندم. اما در مورد داروینیسم خواندم و در ۱۶ سالگی داروینیسم را فهمیدم. و این برایم جهش بزرگی بود، چون تا رسیدن به سن ۱۶ سالگی همه ی ایمان دینی ام را از دست داده بودم، جز اینکه تا حدی درستی برهان صنع را محتمل می دانستم. تا آن موقع فهمیده بودم که دین های بسیار گوناگونی هست، و این دین ها با هم تناقض دارند، پس همه شان نمی توانند درست باشند – یا چیزی در همین مایه. اما هنوز نوعی احساس در من مانده بود که “اوه، باید یک جور طراحی در کار باشد، روحی که جهان را و حیات را طراحی کرده است.” و هنگامی که داروین را کاملا شناختم درک کردم که چه تصور اشتباهی داشته ام. انگار که ناگهان پرده از جلو چشمم فرو افتاد و آن موقع تبدیل شدم به یک ضددین دوآتشه,
خوب خیلی جوان بودم البته
سوال:
در کشور ما اقبال به دین کاهش یافته است، اما شاهد اموری هستیم که احتمالاً شما آنها را باورهای بیخردانه می دانید (خنده). منظورم چیزهایی از قبیل اخترگویی و فال بینی است. از منظر دینی می توان گفت که این اقبال به این چیزها نشانگر خلاءی است که هیچ گاه در ذهن انسان پر نمی شود، یعنی مسائل مربوط به انگاره های دینی
جواب:
بله، این نکته ی جالبی است. پیش داوری من این است که اینها حتی بدتر از دین هستند. در مورد این نکته که گفتید این ها نشانگر خلاء و نیازی است که باید برآورده شوند، من مطمئن نیستم. ذهن انسان پیچیده است، و همه جور امیال بسیاری چیزها برای ارضای خود دارد. اگر این طور به نظر می آید که برخی برای ارضای روانی یا باید دین داشته باشند یا به چیزهایی مثل اخترگویی و فال بینی رو بیاورند، من تلاش می کنم جایگزینی به آنها عرضه کنم، تا ببینیم شاید این جایگزین به عنوان یک عامل ارضا کننده بهتر از کار درآید. و این جایگزین، فهم جهان واقعی، و فهم علت وجودمان است. اینکه از کجا آمده ایم، جهان چگونه است، و اوضاع در واقع از چه قرار است. فکر می کنم پرداختن به این مسائل برای ذهن آدم بسی ارضا کننده باشد. به سختی می توانم باور کنم که کسی اخترگویی، تفأل یا دین را به جستجوی حقیقت ترجیح دهد. همچنین گمان می کنم اگر خلا ای باشد که باید پر شود، می توان آن را با خردگرایی علمی پر نمود. علم هنوز چنین نکرده، اما اگر همه ی تلاش خود را به کار گیرد از پس پر کردن آن خلاء هم برمی آید
سوال:
شما به چه جور خدایی اعتقاد ندارید؟
جواب:
من یقیناً به خدایی اعتقاد ندارم که دعاها را اجابت می کند، گناهان را می بخشد، به درددل مؤمنان گوش می دهد، مراقب گناهکاری ها است، مراقب زندگی جنسی مردم است، روح را پس از مرگ زنده نگه می دارد، و معجزه می کند. مسلماً من به چنین خدایی باور ندارم. من به خدای انشتین، که صرفاً به معنای قوانین طبیعت است، قوانینی که چنان رازآمیز اند که حس احترام را برمی انگیزند باور دارم، اما اسم آن قوانین را خدا نمی گذارم.
دنیایی که ما در آن زندگی میکنیم بیلیونها سال طول کشید تا به شکل امروزی خود در آید و این تکامل رو میتونیم مدیون به ایجاد نیروی مغناطیسی که پس از پدیدهای به وجود آمد باشیم که این پدیده نیز جای بحث دارد و برای من مطلبیست کاملا هضم شده، دنیای ما با مکافات بسیار و شکست پشت شکست به شکل امروزی خود در آماده، اگر من به خدایی ایمان داشته باشم قوانین طبیعت اسمش را میگذارم و دقیقا همانطور که آلبرت آنیشتین میگفت به وجود خدایی شخص وار که چهار چشمی مشغول نظارت بر تمامی کارهای یکا یک ماست اعتقادی ندارم. البته بحث در این باره با افرادی که اطلاعاتشان در زمینه تکامل و زیست شناسی در حد من نیست بسیار مشکل است ولی خوب باید قبول کرد که ما انسانها متفاوتیم و متفاوت نیز میاندیشیم.
اگر بخوام ساده بگم میتونم بگم که قوانین طبیعت که ما از آن به عنوان نوعی نظم یاد میکنیم در اصل ترکیبیست از بینظمیهایی که در اثر اتفاقها با هم ترکیب شدند و چیزی که شما به آن نظم میگیید را ساختند که این هم طبق معمول برای افرادی که به طور عمیق و ریزبینانه در مورد زیست شناسی و قوانینش تحقیق نکرده باشند مورد انتقاد قرار میگیرد ولی خوب توقع هم نمیشه داشت. باید قبول که در تاریخ زیست من چنین تفکری هنوز جان افتاده نیست دقیقا به همان شکل که در زمان زیست گالیله هیچ احدی به حرف او که میگفت زمین گرد است اعتقادی نداشت و ادعا ی گالیله در مورد گرد بودن زمین داشت به قیمت جانش تمام میشد.
سوال:
اکنون شما مقامی در انجمن اومانیست ها دارید، و به زودی اومانیسم هم برای در برنامه ی درسی مدارس گنجانده خواهد شد. آیا اومانیسم توانسته است با واژگان و مفاهیم خود مردم را تحت تأثیر قرار دهد؟
جواب:
مطمئن نیستم. اومانیسم برای افراد مختلف معنای متفاوتی دارد. آن چه که برای مواد درسی مدارس دولتی پیشنهاد شده، فقط اومانیسم نیست، بلکه بیخدایی را هم دربر می گیرد، و برخی می پرسند شما چطور می خواهید یک چیز سلبی را تدریس کنید. من در این مورد مشکلی ندارم، و فکر می کنم یک فهم غیرتئیستی [غیر خداباورانه] از جهان و حیات، که دینی نیست، می تواند به همراه دیگر ادیان تدریس شود – مطمئن ام برنامه ی تدریس آن به زودی عملی می شود – و عمیقاً رضایت بخش خواهد بود. چیزی که کودکان پس از آموختن آن دلگرم شوند و با خود بگویند ′ آهان، حال می فهمم که من چرا هستم، دنیا چرا وجود دارد′ . وقتی حقیقتاً بفهمید که چرا هستید، بودنتان بسی دلپذیر می شود. دوست دارم ببینم درسی که اکنون تعلیمات دینی نامیده می شود شامل چنین سرفصلی هم باشد
تحقیقات پروفسور داوکینز در زمینه دلایل پیدایش ساختار "نیروی مغناطیسی" در ساختار اتمها و تاثیرات این نیرو در پیدایش نوعی نظم در دنیای ما، و همچنین اکتشافات وی در زمینه علم ژنتیک و دلیل متناسب شدن ژنها برای ادامه بقا و ساختار مولکولی اجسام در چهار بعد متفاوت و چگونگی پیداش حیات و تکامل، ایشان را به دانشمدی بدل کرده که تا کنون هیچ مدرک و دلیلی برای انکار یافتگان وی وجود ندارد و جزو معدود دنشمندانیست که از تئوری و فرضیه گرایی فاصله میگیرد و برای تمامی ادعاهایش از مدارک عینی غیر قابل انکار استفاده میکند و برای همین در بسیاری از نقاط زمین از ایشان به عنوان فردی خطرناک در جهت نابودی اندیشه خدا پرستانه یاد میشود
نخستین کتاب او با عنوان ژن خودخواه ، که در سال ۱۹۷۶ منتشر شده بسیار تأثیرگذار بوده است. در این کتاب او نقش کلیدی ژن ها را در تکامل تشریح می کند. از آن پس او کتاب های چندی نگاشته که همگی عناوینی شاعرانه دارند : ساعتساز نابینا، صعود به قلّۀ ناممکن، گسیختن رنگینکمان، و جدیدتر از همه کتاب موبد شیطان، [و پندار خدا] که هر کدام شرح و بحث جنبه هایی از مفهوم داروینی انتخاب طبیعی هستند. یکی از کتاب های او هم هست که عنوانی شاعرانه ندارد: فنوتایپ امتداد یافته – که به نظر خود داوکینز بدیع ترین اثر علمی اوست.
از جمله افتخارات او، عضویت در انجمن سلطنتی علوم، و انجمن سلطنتی ادبیات است که کمتر کسی به هر دو به دست یافته است
در بسیاری از منابع معتبر از ایشان به عنوان فردی خیّر یاد میشود ولی داوکینز هیچ وقت تمایلی به توضیح دادن در مورد کمکهای مالی که ایشان همواره به ارگانهای مختلف از جمله امنستی، صلیب سرخ و مبارزه با سرطان میکند ندارد و ترجیح میدهد در این زمینه تا حد امکان گمنام باقی بماند، ولی با تحقیق بر روی زندگی بسیار ساده شخصی ایشان میشود درک کرد که پروفسور علاقه زیادی به زندگی مجلل ندارد.
هنگامی که دروکینز پس از یک کنفرانس در حال رفتن به سمت ماشین چند سال قدیمی خود بود سعی کردیم ایشان را متوقف کنیم و سوالاتی بپرسیم:
سوال:
شما در ۱۳ سالگی مصدّق شدید، و در ۱۶ سالگی داروین می خواندید… جهش بزرگی بوده، نه؟
جواب:
خوب، در واقع من تا مدتها بعد آثار خود داروین را نخواندم. اما در مورد داروینیسم خواندم و در ۱۶ سالگی داروینیسم را فهمیدم. و این برایم جهش بزرگی بود، چون تا رسیدن به سن ۱۶ سالگی همه ی ایمان دینی ام را از دست داده بودم، جز اینکه تا حدی درستی برهان صنع را محتمل می دانستم. تا آن موقع فهمیده بودم که دین های بسیار گوناگونی هست، و این دین ها با هم تناقض دارند، پس همه شان نمی توانند درست باشند – یا چیزی در همین مایه. اما هنوز نوعی احساس در من مانده بود که “اوه، باید یک جور طراحی در کار باشد، روحی که جهان را و حیات را طراحی کرده است.” و هنگامی که داروین را کاملا شناختم درک کردم که چه تصور اشتباهی داشته ام. انگار که ناگهان پرده از جلو چشمم فرو افتاد و آن موقع تبدیل شدم به یک ضددین دوآتشه,
خوب خیلی جوان بودم البته
سوال:
در کشور ما اقبال به دین کاهش یافته است، اما شاهد اموری هستیم که احتمالاً شما آنها را باورهای بیخردانه می دانید (خنده). منظورم چیزهایی از قبیل اخترگویی و فال بینی است. از منظر دینی می توان گفت که این اقبال به این چیزها نشانگر خلاءی است که هیچ گاه در ذهن انسان پر نمی شود، یعنی مسائل مربوط به انگاره های دینی
جواب:
بله، این نکته ی جالبی است. پیش داوری من این است که اینها حتی بدتر از دین هستند. در مورد این نکته که گفتید این ها نشانگر خلاء و نیازی است که باید برآورده شوند، من مطمئن نیستم. ذهن انسان پیچیده است، و همه جور امیال بسیاری چیزها برای ارضای خود دارد. اگر این طور به نظر می آید که برخی برای ارضای روانی یا باید دین داشته باشند یا به چیزهایی مثل اخترگویی و فال بینی رو بیاورند، من تلاش می کنم جایگزینی به آنها عرضه کنم، تا ببینیم شاید این جایگزین به عنوان یک عامل ارضا کننده بهتر از کار درآید. و این جایگزین، فهم جهان واقعی، و فهم علت وجودمان است. اینکه از کجا آمده ایم، جهان چگونه است، و اوضاع در واقع از چه قرار است. فکر می کنم پرداختن به این مسائل برای ذهن آدم بسی ارضا کننده باشد. به سختی می توانم باور کنم که کسی اخترگویی، تفأل یا دین را به جستجوی حقیقت ترجیح دهد. همچنین گمان می کنم اگر خلا ای باشد که باید پر شود، می توان آن را با خردگرایی علمی پر نمود. علم هنوز چنین نکرده، اما اگر همه ی تلاش خود را به کار گیرد از پس پر کردن آن خلاء هم برمی آید
سوال:
شما به چه جور خدایی اعتقاد ندارید؟
جواب:
من یقیناً به خدایی اعتقاد ندارم که دعاها را اجابت می کند، گناهان را می بخشد، به درددل مؤمنان گوش می دهد، مراقب گناهکاری ها است، مراقب زندگی جنسی مردم است، روح را پس از مرگ زنده نگه می دارد، و معجزه می کند. مسلماً من به چنین خدایی باور ندارم. من به خدای انشتین، که صرفاً به معنای قوانین طبیعت است، قوانینی که چنان رازآمیز اند که حس احترام را برمی انگیزند باور دارم، اما اسم آن قوانین را خدا نمی گذارم.
دنیایی که ما در آن زندگی میکنیم بیلیونها سال طول کشید تا به شکل امروزی خود در آید و این تکامل رو میتونیم مدیون به ایجاد نیروی مغناطیسی که پس از پدیدهای به وجود آمد باشیم که این پدیده نیز جای بحث دارد و برای من مطلبیست کاملا هضم شده، دنیای ما با مکافات بسیار و شکست پشت شکست به شکل امروزی خود در آماده، اگر من به خدایی ایمان داشته باشم قوانین طبیعت اسمش را میگذارم و دقیقا همانطور که آلبرت آنیشتین میگفت به وجود خدایی شخص وار که چهار چشمی مشغول نظارت بر تمامی کارهای یکا یک ماست اعتقادی ندارم. البته بحث در این باره با افرادی که اطلاعاتشان در زمینه تکامل و زیست شناسی در حد من نیست بسیار مشکل است ولی خوب باید قبول کرد که ما انسانها متفاوتیم و متفاوت نیز میاندیشیم.
اگر بخوام ساده بگم میتونم بگم که قوانین طبیعت که ما از آن به عنوان نوعی نظم یاد میکنیم در اصل ترکیبیست از بینظمیهایی که در اثر اتفاقها با هم ترکیب شدند و چیزی که شما به آن نظم میگیید را ساختند که این هم طبق معمول برای افرادی که به طور عمیق و ریزبینانه در مورد زیست شناسی و قوانینش تحقیق نکرده باشند مورد انتقاد قرار میگیرد ولی خوب توقع هم نمیشه داشت. باید قبول که در تاریخ زیست من چنین تفکری هنوز جان افتاده نیست دقیقا به همان شکل که در زمان زیست گالیله هیچ احدی به حرف او که میگفت زمین گرد است اعتقادی نداشت و ادعا ی گالیله در مورد گرد بودن زمین داشت به قیمت جانش تمام میشد.
سوال:
اکنون شما مقامی در انجمن اومانیست ها دارید، و به زودی اومانیسم هم برای در برنامه ی درسی مدارس گنجانده خواهد شد. آیا اومانیسم توانسته است با واژگان و مفاهیم خود مردم را تحت تأثیر قرار دهد؟
جواب:
مطمئن نیستم. اومانیسم برای افراد مختلف معنای متفاوتی دارد. آن چه که برای مواد درسی مدارس دولتی پیشنهاد شده، فقط اومانیسم نیست، بلکه بیخدایی را هم دربر می گیرد، و برخی می پرسند شما چطور می خواهید یک چیز سلبی را تدریس کنید. من در این مورد مشکلی ندارم، و فکر می کنم یک فهم غیرتئیستی [غیر خداباورانه] از جهان و حیات، که دینی نیست، می تواند به همراه دیگر ادیان تدریس شود – مطمئن ام برنامه ی تدریس آن به زودی عملی می شود – و عمیقاً رضایت بخش خواهد بود. چیزی که کودکان پس از آموختن آن دلگرم شوند و با خود بگویند ′ آهان، حال می فهمم که من چرا هستم، دنیا چرا وجود دارد′ . وقتی حقیقتاً بفهمید که چرا هستید، بودنتان بسی دلپذیر می شود. دوست دارم ببینم درسی که اکنون تعلیمات دینی نامیده می شود شامل چنین سرفصلی هم باشد
No comments:
Post a Comment